نمایش نمایش

ID : 20813139

خرمشهرهای آزاد نشده!


ما بالاخره خودمان را به زحمت به پشت خاکریزهای خرمشهر رساندیم و از آن ماجرا سی و چند سالی که گذشت ولی و اماممان فرمودند: خرمشهرهای زیادی در راهند! برای آزادسازی خرمشهر تقریبا هرچه که داشتیم دادیم تا خدا فتح را نصیبمان کرد.

 عصر فرهنگ؛ حالا مهم نیست که چقدر بضاعت داریم. فتح خرمشهر به میدان کشاندن همه بضاعت را می طلبد. باید هیچ چیزی کم نگذاریم و همه خستگی و بی جانی و بی خوابی را کنار بگذاریم تا نصرت خدا که مشروط به حزکت مخلصانه و بی کم وکاست مومنان است از راه برسد. به این روایت از آزادسازی خرمشهر توجه کنید!
همه لشکر خسته بودند و مدت طولانی به مرخصی نرفته بودند. مقدمات و آماده سازی لشکر برای عملیات و نیز حضور موفق در مراحل متعدد عملیات آزادسازی خرمشهر و شهادت همرزمان، بچه ها را خسته کرده بود. مرخصی برای بچه ها از هر چیزی واجب تر بود. از طرفی هم نبرد در خطوط مقدم بی امان ادامه داشت. عملیات با رسیدن بچه های تازه نفس می توانست ادامه پیدا کند. چنان شکاف و رخنه ای در صف دشمن ایجاد شده بود که اگر یک گام محکم دیگر برداشته می شد رویای فتح خرمشهر محقق می شد. اما دیگر تاب و نفسی در رزمنده ها نمانده بود. همه پالس های مورد نیاز به پشت جبهه ای‌ها ارسال شده بود تا اگر کسی قرار است بیاید خودش را زودتر برساند. خیلی ها هم خودشان را رساندند، ولی 45 روز جنگیدن و در آن وسعت جغرافیایی مگر ساده است؟
 حاج احمد وقتی اوضاع را برانداز کرد تصمیم تازه ای گرفت. او همه را برای سخنرانی به میدان صبح گاه دوکوهه دعوت کرد. گمان بر این بود که شاید فرمانده قرار است مرخصی کل لشکر را در میدان صبح گاه اعلام کند. حاج احمد اما وقتی لب به سخن گشود مساله برای سربازان حاضر در میدان شکل دیگری یافت. او از تلاش بچه ها و پیروزی های رزمندگان گفت و گفت و گفت تا اینکه بچه هارا در رفتن به مرخصی و ماندن و شاد کردن دل امام شان مخیر کرد. سخنرانی حماسی حاج احمد روح تازه ای به پیکر بچه ها دمید. حالا تمام دو کوهه از لبیک های کوبنده و کر کننده لشکریان اسلام پر شده بود.
 حاج احمد به سرعت همه را با اتوبوس هایی که از پیش آماده کرده بود دوباره به خط فرستاد این بچه ها با همه خستگی و بی خوابی و دل‌های داغدارشان چنان کاری کردند که بعدها نام متوسلیان را به عنوان فاتح حقیقی خرمشهر بر صفحات درخشان تاریخ دفاع مقدس نوشتند. خرمشهر وقتی به زیر پای سربازان اسلام بوسه زد که همه آنچه در توان شان بود را هزینه کرده بودند. خدا خودش فرمود که «والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا» یعنی هر نوع نصرت خدا بعد از شدت مجاهدت در راه او ز راه می رسد.
خرمشهر اینگونه آزاد شد! خرمشهرهای آینده نیز برای ما فقط اینگونه آزاد خواهند شد. این سنت خدا بوده و هست.
 همان شبی که دیگر خرمشهر تثبیت شده بود و ما در پشت دیوار هایش مستقر شدیم رزمنده ای آرام به دوستش می گفت: حالا می توانیم بعد از 45 روز یک شب با خیال آسوده بخوابیم! حاج احمد وقتی این کلمات رد و بدل شده را شنید آن دو بسیجی را صدا زد و در تاریکی شب آن‌ها را به بالای خاکریز کشانید و خط دشمن را نشانشان داد. گفت: آنجا را می بینید؟ آنجا افق است! آن دور دست ها – یعنی تا انتهای دنیا-! وقتی پرچم اسلام را در آن دور دست ها برافراشتید آن وقت با خیال راحت بخوابید.
 حاج احمد راست می گفت!
ما آن شب را که نه! تا تمام جنگ را و بعدش را تا بیست و چند سال آسوده خوابیدیم و هر چه فرمانده مان فریاد برآورد نفهمیدیم. حالا دوباره باید برگردیم و دشمن را از شهرهایمان و خانه هایمان و از گوشی های همراه مان و از لوح دلمان پاکسازی کنیم. بچه ها خرمشهر های زیادی در انتظار مجاهدت شما بی تابی می کنند. شاید خرمشهرها دل‌های تعدادی از جوانان ما بوده که دشمن ناجوانمردانه آن را تسخیر کرده است. باید کاری کرد!
مسعود. ب
 






فرهنگی فرهنگی

جدیدترین ها جدیدترین ها