ID : 38790767

دست نزنید! جمع کردن بدن بچه‌ها با من!


بعد رفت جلو و با حوصله بقایای پیکر سوخته و قطعه قطعه شده این سه شهید را جمع کرد و هر کدام را لای پارچه‌ای جداگانه گذاشت. اما...

به گزارش یزدرسا؛ یکی از همراهان شهید حاج قاسم سلیمانی در نبرد سوریه که نخواست نامش فاش شود، می‌گوید:

روز یکم تیرماه سال ۹۴ همراه حاج قاسم با ماشین در شهر درعا در حال حرکت بودیم. به منطقه ای رسیدیم که یکی از ماشین‌های ما منفجر شده و در حال سوختن بود. به دستور حاجی راننده، ماشین را متوقف کرد و همه پیاده شدیم. پرس و جو کردیم و متوجه شدیم علی امرایی، ‌ابراهیم غفاری و محمد حمیدی سوار بر این ماشین قصد رفتن به دمشق را داشته‌اند که ماشینشان مورد اصابت موشک مسلحین قرار می گیرد. 

هر سه نفر آن ها شهید شده و تکه‌های بدنشان اطراف ماشین پخش شده بود. 

بچه ها خواستند بروند پیکر شهدا را جمع کنند که خاج قاسم گفت: کسی به چیزی دست نزند. تکه های بدن این شهدا را خودم می خواهم جمع کنم!

ما اصرار داشتیم که اجازه بدهد حداقل کمکش کنیم اما گفت:‌ نه،‌ بگذارید خودم تنها این کار را انجام بدهم. 

بعد رفت جلو و با حوصله بقایای پیکر سوخته و قطعه قطعه شده این سه شهید را جمع کرد و هر کدام را لای پارچه‌ای جداگانه گذاشت. اما هر چه گشت، ‌از پیکر علی امرایی به جز یکی از دست‌هایش که انگشتر هم داشت، چیزی پیدا نکرد. 

حاجی در تمام این لحظات،‌ اشکش قطع نمی‌شد و گریه می‌کرد. زمانی که کارش تمام شد، گفت: ‌این‌ها برای ماشینی که من داخلش بودم نقشه کشیده بودند و اشتباهی به جای ماشین ما، ماشین این بچه ها را زده‌اند.




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.