ID : 10916702
خاطرات روز های اول انقلاب با پیشکسوت قرآنی کشور:

سینه‌خیز خودم رابه جلوی جمعیت استقبال کننده از امام(ره) رساندم/ از شوق دیدار نزدیک بود زیر ماشین بروم


با آمدن ماشین امام(ره) مردم هجوم آوردند و ماشین به سمت چپ گرفت و من در فاصله تقریبا نیم متری چرخ ماشین زمین خوردم تا جمعیت و ماشین رد شد و خلاصه نتوانستم امام(ره) ببینم ولی نزدیک بود اولین شهید ورود امام بشوم.

به گزارش یزد رسا به نقل از صبح تفت، حاج «احمد ابوالقاسمی» متولد سال ۱۳۴۷ منطقه جنوب‌غربی تهران است و یکی از پیشکسوتان قرآنی کشور محسوب می شود که تاکنون رتبه های فراوان بین المللی و کشوری را در کارنامه قرآنی ثبت کرده است.

 

وی که برای شرکت در محفل قرآنی به شهرستان تفت از خاطرات خود در روزهای اول انقلاب به خبرنگار صبح تفت گفت.

 

حاج احمد خاطره اول خود را اینگونه نقل کرد:  سال 1356 من 9 ساله و کلاس چهارم بودم و هنوز یک سال به پیروزی انقلاب مانده بود؛ خانه ما دیوار به دیوار مسجد بود، یک شب حدود ساعت 11 متوجه صدای سیلی شدم.

 

از خانه بیرون آمدم و دیدم از بلندی صدای سیلی همه مردم اطراف مسجد جمع شده اند؛ از پشت جمعیت خودم را به جلو کشیدم و چون بچه بودم تونستم برم داخل مسجد؛ دیدم چند نفر ساواکی برادر هم کلاسی من را به خاطر پخش اعلامیه بازداشت کردند و او را شکنجه می کنند و می پرسند خانه ات کجاست؟

 

وقتی آدرس را داد، یکی از ساواکی ها هم شروع به نوشتن کرد و گفت: بریم اونجا رو بگردیم.

 

من به محض اینکه این را شنیدم چون خانه اش را بلد بودم(حدود دو کیلومتر با خانه ی ما فاصله داشت) سریع اومدم به پدرم گفتم اینجوری شده و پدرم گفت : «سریع برو و بهشون بگو خونه شون رو تخلیه کنن.»، این مسافتی را که ساواکی ها می خواستند معمولی طی کند، بدو بدو طی کردم  و گفتم: «ساواکی ها پسر شما رو گرفتند و دارن میان اینجا خونه ی شما رو بگردن .»

 

دو سه تا گونی از کتب مذهبی و کتابای امام خمینی و اعلامیه ها را از خونه خارج کردند، ساواکی ها رسیدند شروع به گشتن کردند و تا ساعت 12 تقریبا طول کشید.

 

من هم در تماشا می کردم و بخ خودم می بالیدم که بچه مثلا 9 ساله  یک کار مهمی را انجام بدهم و دو سه نفر را از زندان نجات دادم.

 

پیشکسوت قرآن کشور خاطره دیگر خود را از ورود امام خمینی(ره) به کشور نقل کرد:

 

روزی که حضرت امام(ره) به تهران تشریف می آوردند بعضی ها تلویزیون داشتند؛ من رفتم خانه یکی از اقوام تا از تلویزیون ورود امام(ره) را تماشا کنم.

 

تلویزیون هواپیما را و ورود امام(ره) و بلافاصله عکس شاه را نشان داد، چون خانه ی ما تا میدان آزادی حدود 6 کیلومتر فاصله داشت.

 

بعد از لحظاتی و به خاطر اون شور مردم، من تصمیم گرفتم به میدان آزادی بروم و از نزدیک امام(ره) ببنیم؛ توی 20 دقیقه این مسیر را دویدم وقتی  به میدان آزادی رسیدم از فاصله 500 متر جمعیت موج می زد.

 

روی زمین خوابیدم و از زیرپای مردم رفتم تا به  نوار اصلی که مردم دست به دست هم داده بودند و قرار بود ماشین امام از آن آنجا رد بشود؛ رسیدم،  به سختی از این طرف مسیر به آن طرف دویدم، که اگر امام پشت راننده نشسته بود بتوانم بخوبی ایشان را ببینم.

 

با آمدن ماشین امام(ره) مردم هجوم آوردند و ماشین به سمت چپ گرفت و من در فاصله تقریبا نیم متری چرخ ماشین زمین خوردم تا جمعیت و ماشین رد شد و خلاصه نتوانستم امام(ره) ببینم ولی نزدیک بود اولین شهید ورود امام شوم.

انتهای پیام/ع




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.