به گزارش «یزد رسا»، مراسم بیست و هشتمین سالگرد شهادت سردار شهید علیرضا عاصمی فرمانده تخریب قرارگاههای خاتم کربلا و نجف، با حضور جمعی از جانبازان، همرزمان این شهید و نیز محمود احمدینژاد رئیس جمهور سابق در فرهنگسرای ابن سینا برگزار شد.
سردار منصور احمدلو از دوستان و همرزمان شهید عاصمی در این مراسم گفت: میخواهم حرف مجری برنامه را که گفت شهید عاصمی دانشجو بود که به جبهه رفت، اصلاح کنم. او در واقع بچه مدرسهای بود که به جبهه رفت و حتی اولین باری که به جبهه رفت، او را به خاطر کوچک بودنش از اتوبوس پیاده کردند. او بعدا به دانشگاه رفت و دانشجو شد. بعد روزگاری بر این آدم می گذرد که می شود فرمانده تخریب.
رزمنده راه خدا، موظف است
به گزارش خبرگزاری مهر، وی افزود: شهید عاصمی هیچ وقت کسی را رها نمیکرد و از هر کس با هر توانی که به جبهه میآمد، استفاده میکرد. یک بار میگفت رزمنده راه خدا، موظف است. من می گفتم این سربازهایی که می بینیم موظف هستند. او می گفت نه این ها موظف قانونی هستند ما موظف به دستور خدا هستیم. اگر چیزی بدانی به همان اندازه موظف هستی. گفتم پس شهادت چیست؟
گفت آن هم وظیفه است. گفتم پس ایثار چه می شود؟ گفت ایثار یعنی از خود گذشتن؛ رزمنده راه خدا اصلا خودی نمیبیند که بخواهد از آن بگذرد. ما را به جبهه آوردهاند نه این که خودمان آمده باشیم. و این حرفها را کسی میزد که از پیکرش، فقط 250 گرم، برگشت.
همرزم شهید عاصمی در ادامه گفت: علی آقای عاصمی، به تخریب هویزه گفته بود هرچه مین آسان و آشنا میبینید، خنثی کنید و اگر مین عجیب و غریب یا سخت دیدید، خبر بدهید بیایم خنثی کنم. خب این حرف یک فرمانده است و کاملا عکس منش ارتشهای دنیاست.
چند سال پیش به موزه جنگ موسکو رفتیم و دیدیم، پیراهنی را پشت شیشه گذاشته اند و مخاطبان از آن دیدن میکردند. وقتی درباره آن پرسیدیم گفتند این پیراهن یک فرمانده روس در جنگ جهانی دوم است. گفتیم چه کار کرده که پیراهنش را به نمایش گذاشتهاید؟ گفتند ایشان 2 خمپاره به سمت دشمن شلیک کرده است.
گفتیم خب مگر چه اتفاق عجیبی افتاده است؟ گفتند او فرمانده بوده و باید در عقبه می مانده ولی تا قبضه خمپاره جلو آمده است!!
احمدلو در بخش دیگری از سخنانش گفت: وقت ورود به قرارگاه، وقتی دژبان از ما میپرسید برای کدام بخش هستید میگفتیم از بچههای تخریب هستیم. یک بار علی آقا به من گفت منصور دقت کردهای وقتی که از ما میپرسند برای کدام بخش هستیم، با یک غرور خاص میگوییم «تخریب»؟ به نظرت اگر برای آشپزخانه بودیم، باز با همین لحن جواب دژبان را میدادیم؟ بیا با لحن معمولی بگوییم از بخش تخریب هستیم. ببینید که عاصمی تا کجا و چقدر محاسبهگر بود.
خاطره وزیر سابق از همرزم شهید
در ادامه این برنامه، پرویز فتاح دوست و همرزم شهید عاصمی و وزیر سابق نیرو گفت: روزگار غریبی شده، به ویژه از نظر برگزار کردن مراسم برای سالگرد شهدا. چند روز پیش آقارسول پسر شهید عاصمی را دیدم که خیلی پریشان بود.
وقتی علت را پرسیدم گفت مهندس، میخواهیم برای پدرم سالگرد بگیریم، ولی به هر که رو میاندازم، نمیآید تا در برنامه صحبت کند. میگفت کار را سپردم به خودش!
فتاح گفت: ببینید، کار به جایی رسیده که بچه شهید خودش باید علم را بلند کند. ما هم الان باید از همین شهدا مدد بگیریم. ما این جا جمع نشده ایم که چیزی بگوییم و بعدا بگوییم برگزار شد و تمام؛ جمع شده ایم که بگوییم امنیت این نظام مرهون و مدیون چنین پدرهایی است.
عزیزمان آقای احمدلو حرف های خوبی زد اما باید بگوییم «و ما ادراک شهید عاصمی!» کسی که با راه رفتنش، حرف زدنش و نماز خواندنش، الهام بخش بود.
وی در ادامه گفت: فقط میتوانم بگویم یک بنده خدا بود. فقط میتوان از این لفظ استفاده کرد؛ یک بنده خدا، یک مخلص خدا. مولانا میگوید: «بندگی کن تا که سلطانت کنند/ تن رها کن تا که جانانت کنند» الان عاصمی جانان ما شده است. چه تنی رها کرد!
ما شاهد ماجرا بودیم، من شاهد! در آن عصر خونینی که رفتیم پیکرشان را جمع کنیم،عزیزمان گفت 250 گرم ولی همان مقدار هم نبود، فقط چند تکه گوشت!
بدبختی این است که دچار فراموشی میشویم و یادمان میرود. کار به جایی میرسد که وقتی چند شهید گمنام را میخواهند در یزد، در دارالعباده ما، در دارالمومنین ما دفن کنند، بحث و مناقشه میشود.
سرمایه یک کشور، ذخیره ارزی آن نیست
وزیر سابق نیرو در بخش دیگری از سخنانش گفت: سرمایه یک کشور، ذخیره ارزی آن نیست. ذخیره خون شهدای آن کشور است. جالب است وقتی 2 ملت با هم می جنگند و بعد صلح می کنند، تا سال ها بعد با هم قهر هستند. ولی کار به جایی میرسد که در اربعین امسال دیدید. یکی از 2 ملت میشود میزبان و دیگری مهمان. این کار خداست، کار شهداست. این همان آرمان حسینی است که به اصل خود برگشته است.
فتاح ادامه داد: امروز پرچم ما در دنیا بالاست و این نیست مگر به خاطر خون شهدا. کمکم دارد نتیجه میدهد. مقامی که میرود مذاکره هستهای میکند، باید بداند با چه پشتوانهای رفته و چه چیزی پشت او ایستاده است. قدرت و پشتوانه ما خون شهداست. به ما گفته بودند خون بر شمشیر پیروز است. معنی اش را در حکومت داری نمی دانستیم ولی کم کم داریم متوجه می شویم.
در بخش پایانی سخنان فتاح یادداشتی به دستش رسید و گفت: از من خواستهاند خاطره روز شهادت عاصمی را تعریف کنم. آخر چطور بگویم وقتی خانوادهاش این جا نشستهاند؟ همین قدر بگویم که وقتی آن حادثه اتفاق افتاد، برای جمع آوری پیکر شهدا یعنی علی عاصمی و چند همراهش به محل حادثه رفتیم. هوا داشت تاریک میشد. پیکر که چه عرض کنم، کیسه نایلی بود که تکههای گوشت شهیدان را در آن جمع میکردیم. من در آن میان، چشمم به چیزی افتاد که روی زمین میدرخشید؛ یک قلب بود. آن را از روی زمین برداشتم. هنوز گرم بود و شاید تپش داشت. شاید آن قلب، قلب علی عاصمی بود و پیامش این بود: ما به شما دل دادیم، شما دل از ما نکنید!