Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

خاطرات مهدیپور مبارز دوران انقلاب در ابرکوه:

اولین شعار راهپیمایی "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند"/ حسین آدمی عکس شاه را از بالای طاق نصرت پایین کشید/ روی گچ های پایم نوشته بودند "مرگ بر شاه"


یکی مبارزین دوران انقلاب در گفتگو با سرو ابرکوه می گوید: چون بعضی افراد در زندان بودند شعار اولین تظاهرات در ابرکوه این بود: "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند" و عده معدودی از حامیان شاه در مسیر راهپیمایی از پشت بام ها بر روی تظاهرات کنندگان خاک می ریختند.

رضا مهدی پور فرزند حسن متولد 10 آذر 1329 یکی از مبارزین فعال دوران انقلاب در شهرستان در گفتگو با خبرنگار سرو ابرکوه چنین اظهار داشت:  قبل از انقلاب به شغل بنایی مشغول بودم و در پخش اعلامیه و نوار فعالیت می کردم. به لطف خدا از خانواده ای مذهبی بودم.

تقریبا 14 ساله بودم که پدرم مرا برای آموزش قرآن نزد حاج آقا امیر فرستاد و آنجا به من اصرار می کرد که قرآن بخوانم، من هم جلوی جمع خجالت می کشیدم ولی برای اولین بار آنجا قرآن خواندم در حالی که گریه می کردم. این جلسه قرآن 13 سال متوالی ادامه داشت و هرگز ترک نشد.


حاج آقا امیر عظیمی از جمله کسانی بودکه بر روی منبر مردم را ارشاد می کرد و آنان را به جنایات شاه آگاه می ساخت. از همان ابتدا هر کجا که ایشان می خواست برای مردم صحبت کند منم همراهشان می رفتم.


حاج میرزا مرتضی رستگار، حاج حسین فلاح زاده، حاج هادی فلاح زاده، حاج بریر اسحاقی، حاج سیدعلی اکبر مطهری از کسانی بودند که در پخش اعلامیه و آوردن آن به ابرکوه همکاری می کردند.


اولین اعلامیه از رضا محبی پور به دستم رسید
اولین اعلامیه ای که به دست من رسید و خواندم، توسط کشاورزی به نام رضا محبی پور بود که از مشهد با خود آورده بود. اعلامیه های بعدی را سید صادق عظیمی فرزند حاج آقا امیر عظیمی به ابرکوه می آورد و ما آن ها را شب ها در خانه ها پخش می کردیم.


اولین نوار کاست سخنرانی آقای دستغیب بود
اولین نوار کاستی که گوش دادم مربوط به صحبت های آقای دستغیب بودکه برادرم حسن از دزفول برایم آورد. حاج شیخ حسین و هادی فلاح زاده که در ابرکوه نبودند، اصل اعلامیه ها را پیدا می کردند و پس از تکثیر به ابرکوه می فرستادند تا ما پخش کنیم.


همچنین این دو برادر، روحانیونی مثل آقای ناجی، سید محمد رضا اکرمی و سید کاظم اکرمی را دعوت می کردند تا برای مردم صحبت کنند و بیشتر این صحبت ها در تکیه درب قلعه بود.

اولین شعار در راهپیمایی ابرکوه "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند"
یک شب در منزل حاج آقا امیر بودیم که بچه های مسجد آمدند و گفتند مردم قصد دارند که از حسینیه درب قلعه به طرف خیابان ها تظاهرات کنند، ما هم به آنها ملحق شدیم و از حسینیه درب قلعه به سوی خیابان کمربندی، نبادان، امامزاده احمد(ع) و از آنجا به سمت مکانی که در حال حاضر ورزشگاه شهید پوراکبری است حرکت کردیم.


به علت اینکه بعضی افراد مثل شیخ اسلامی در زندان بودند شعار اولین تظاهرات هم این بود: "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند" و عده معدودی از حامیان شاه در مسیر راهپیمایی از پشت بام ها بر روی تظاهرات کنندگان خاک می ریختند.


حسین آدمی عکس شاه را از بالای طاق نصرت پایین کشید/ آدمی: رنگ پریدگی چای از دیدن منافق است نه روحانی
در اولین تظاهرات اتفاق ناگواری رخ نداد؛ مردم تقریبا جریان تظاهرات را هر روز تکرار می کردند تا اینکه یک روز شهید حسین آدمی عکس شاه را که بر روی طاق نصرت مقابل شهرداری فعلی بود، پایین آورد( اینجا محل برگزاری جشن به مناسبت تولد شاه یا پسرش بود) و با کارش آتش خشم مأموران ژاندارمری را شعله ور کرد و آنها شروع به تیر اندازی کردند و حسین آدمی از ناحیه پا مجروح شد.


حسین آدمی فرد بسیار شجاع و نترسی بود. آن زمان آدمی در یک مدرسه کار می کرد. یک بار که برای معلمان چای آورده بود یکی از معلمان برای اینکه او را اذیت کند به او می گوید: "این چایی روحانی دیده که اینطور رنگش پریده" و آدمی هم در پاسخ با جسارت تمام می گوید"رنگ پریدگی چای از دیدن منافق است نه روحانی".


شب هشتم دی ماه در خانه ما مراسم روضه خانی بود که نوجوانان شجاع آن روز جلوی ماشین ها را می گرفتند و می گفتند: تا نگویید «مرگ بر شاه» اجازه عبور ندارید. یکی از ماشین ها که از کار بچه ها بسیار ناراحت شده بود این موضوع را به ژاندارمری گزارش داده بود و مأموران هم به آنجا ریختند و تا می توانستند بچه ها را کتک زدند. تا جایی که رئیس پاسگاه گفت من این خانه را خراب می کنم و از اینجا بود که ما را شناسایی کردند.


روز 10 دیماه سال 57 که با هفتمین روز شهادت شهید دکتر نژادالله مصادف بود، حاج آقا نور الله و حاج آقا امیر در تکیه درب قلعه برای مردم سخنرانی کردند و بعد از آن تظاهرات مردم شروع شد.


روی گچ های پایم نوشته بودند "مرگ بر شاه"/ به لطف خدا با مامورین درگیر نشدیم
مأمورین ژاندارمری به یکی از اهالی به نام سید جلیل معرف به «سید جلیل جوشکار» حمله کردند و او را با مشت و لگد کتک می زند. مردم هم با دیدن این صحنه خشمگین شده و تکیبر گویان به سمت آنان رفتند. در همین لحظه تیر اندازی شروع شد و در این اثنا 5 نفر از تظاهرات کنندگان تیر خوردند.


یکی از آن پنج نفر من بودم که اصلا خودم متوجه نبودم تیر خوردم. چهار نفر دیگر هم میرزا احمد عادل، حاج مومن فلاح زاده، حاج آقا امیر و آقای فتاحی که یک معلم از اهالی شهر جهرم بود.


زخمی ها را به بیمارستان کورش در آباده منتقل کردندکه من یک هفته و حاج آقا امیر 15 روز بستری بودیم. به یاد دارم که پرستارها بر روی گچ پای من نوشته بودند: "مرگ بر شاه" که آنجا هم لطف خدا شامل حالم شد و بدون دردسر به ابرکوه برگشتیم و در بین راه با ماموران درگیر نشدیم.


تیراندازی آن روز باعث شدکه مردم بیش از پیش از حکومت شاه منزجر شوند و تظاهرات ها شدت گرفت. و بعد از آن هم استقبال خوبی که از مجروحین می شد که نشان از روحیه انقلابی مردم داشت. یکی از کسانی که در این تظاهرات ها بسیار زیاد مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفت شهید سید علی محمد نجفی بود که در آن زمان دانش آموز بود.


در ابرکوه وضعیت حجاب در زمان شاه مانند دیگر شهرها نبود و زنان حجاب بیشتری داشتند. تظاهرات کنندگان به هیچ وجه از مأمورین ترس نداشتند و فقط به فکر این بودند که انقلاب به نتیجه برسد. در آن زمان 17 نفر از فعالین انقلاب برایشان حکم اعدام صادر شده بود.


گفتنی است رضا مهدیپور به عشق آن روزها تعداد زیادی از روزنامه ها را هنوز در دفتر خاطرات زندگیش نگهداری می کند.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد