Skip to Content

با وبلاگ نویسان یزدی

عطربهمن 57 دوباره به مشام رسید


وبلاگ نویس یزدی در روز 22 بهمن در وبلاگ خود نوشت: زیر پاهای ما خیابان نبود سکوی پرواز بود ،روز عروج ما در بهمن 92همراه شهدای بهمن57...

نویسنده وبلاگ مدادتراش در روز 22 بهمن در وبلاگ خود نوشت: وقتی به میدان آزادی رسیدم مثل هر سال مردم جمع شده بودند وتا دقایقی دیگر حرکت راه پیمایان به سمت مسیر معین شروع می شد اما تفاوتی را می شد حس کرد و آن شور و جنبشی بود که از اول مراسم به چشم می آمد. جمعیت منتظر و آماده ایستاده بودند .در نگاه ها عزم راسخ پیدا و در گام ها اثری از سستی نبود. انگار دلها از ایمان واستقامت صیقلی دیگر یافته بودند . کودک ونوجوان وپیر وجوان از زن و مرد شادمانه پرچم های سه رنگ و مقدس جمهوری اسلامی ایران را می گرفتند و بسوی جمعیت روانه می شدند تا عاشقانه آماده رزمی دیگر شوند . وقتی نوای دلنشین قرآن طنین انداز شد دلها از نور الهی سیراب گشت . سرود ملی قامت لاله های وطن را پیش چشم ها به اهتزاز در آورد و آل یس امسال بی قرار تر از هر سال سلام ها را از جان های منتظر فریاد می کرد . دیدم که دست ها که به احترام مولا روی سینه ها گذاشته شد چشمها را مهمان اشک کرده اند و شانه هایی از یاد فراق وشوق دیدار می لرزد . جمعیت که راه افتاد گویا اقیانوسی از عشق ودلدادگی به یکباره جاری شد. فریاد ها از جان بر می آمدند و دوباره بر جانها می نشستند. روح انگیز وپرشور. زیر پاهای ما خیابان نبود سکوی پرواز بود ،روز عروج ما در بهمن 92همراه شهدای بهمن57با هر شعار انگار جرعه های شهادت را می نوشیدیم . وقتی با ندای توحید شروع می کردیم باید از استکبار برائت می جستیم و پس از آن به ریسمان ولایت چنگ می زدیم و در نهایت این مکتب حسین (ع) است که جبهه را تعیین می کند و ما با لبیک به او کارنامه عزت خود را به رخ مستکبران کشیدیم وجهانیان را از مرامنامه خود مطلع ساختیم. امروز چهره ها پر از شادی و استقامت و بصیرت بود . آنقدر صبر و یکدلی دیدیم که خستگی ها یادمان رفت . جمعیت به هم فشرده می شد. ازمقابل نمایشگاهی که از جنایات آمریکا برپا شده بود می گذشتیم .دختر نوجوانی گفت : سرتان را کنار ببرید می خواهم بخوانم و من سعی کردم با وجود فشار جمعیت اجازه دهم او مطلب را بخواند و از این حقیقت جویی نوجوان انقلاب حس افتخار داشتم .زنی با کالسکه کودکش می خواست عبور کند همه مراقب بودند که آنها بگذرند و این وسط کودکان و مسن ترها اذیت نشوند، همه به هم راه می دادند ،مردها و زنها مراقب بودند به هم برخورد نکنند، و این وسط شعارها همچنان پرشور سر داده می شد. هر بار هلیکوپتر از بالای سرمان رد می شد پرچمها با شوق به اهتزاز در می آمد .حضور کودکان و نوجوانان زیبا و غرور آفرین بود و دوباره باور می کردی که یکروز تو هم از همین روزها روی شانه پدر ویا آغوش مادر و با پاهایی که حتی شاید خسته هم می شد به اینجا رسیدی. مثل امروز بچه ها که شاید خیلی کوچک به نظر آیند ولی در دل خود ثمر عشق ولایت و بصیرت را دارند و باید مثل مادران دیروز فقط مراقبت کنیم تا بارور شوند. جوانان را دیدم که وقتی مسؤولین سخنرانی می کردند با صبوری و بصیرت گوش می دادند و وقتی آیه قرآن در مورد سفارش به مؤمنان در مورد عدم سستی و اختلاف که موجب از بین رفتن شکوه و ابهت آنان است تفسیر می شد و آخر آیه به صبر توصیه می کرد. جوانی آخر آیه را خواند که خدا با صابران است و گفت قرآن حرف آخر را زد. خانمی که شب قبل پایش دچار پیچ خوردگی شده بود و با این حال برای بودن در صحنه حضور یافته بود به من گفت بگذار بگویم امسال چه دیدم: آنجایی که نشسته بودم مدام جمعیت وارد می شدحدود یکساعت دسته دسته خانواده ها می آمدند. کودکان و نوجوانان و جوانان خیلی بیشتر بودند. زنی می گفت من 22 سال است بدلیل مشکلاتی که داشتم راه پیمایی نیامدم ولی امروز آمده ام و این راه پیمایی را مثل راه پیمایی سال57 دیدم . زن گفت : که من هر سال حتی با وجود بچه های کوچکم می آمدم و آنان را هم می آوردم و امسال پایم آسیب دید ولی خودم را رسانده ام که با بچه هایم در اینجا حاضر باشم.



Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


ویژه زنان ویژه زنان

نکات خانه داری نکات خانه داری