Skip to Content


زندگی زیر سقف فقر، اعتیاد و حاشیه‌نشینی/ کودکان معصومی که گرفتار فقر و اعتیاد پدر شده‌اند


در حاشیه شهر یزد مردمانی زیر سقف فقر و اعتیاد زندگی می‌کنند و در لابه‌لای شلوغی‌های پر زرق‌وبرق کسی خبری از آنان نمی‌گیرد.

یزدبانو؛ در آغازین روزهای مهر، درست همان زمانی که کودکان با شور و شوق به مدرسه می‌روند، در محله‌های حاشیه شهر کودکانی به‌جای «بابا آب داد»، «بابا مواد داد» را مشق زندگی می‌کنند.

معضلی که در این محله‌های حاشیه‌ای بیش‌تر از دیگر معضلات به چشم می‌آید «اعتیاد» است و در پی آن ناامنی برای زنان و کودکان به خاطر افرادی که برای خرید و فروش مواد مخدر به آنجا می‌آیند، ایجاد می‌شود.

اینک زنی از آن محله به دفتر سایت خبری «یزدبانو» مراجعه کرده تا فریاد فقر، تنگدستی و درماندگی خود را به گوش مسئولان برساند تا شاید از این وضعیت فلاکت‌بار نجات یابد.

یزدبانو: لطفاً در ابتدا خودتان را معرفی کنید و بگویید از کجا مشکلاتتان آغاز شد؟

مریم. ف هستم. در یکی از روستاهای شهربابک به دنیا آمدم. پدر و مادرم با هم مشکل داشتند و بر سر هر مسئله کوچکی با یکدیگر دعوا می‌کردند. گاهی اوقات مادرم به مدت 3 تا 6 ماه قهر کرده و به خانه مادربزرگم می‌رفت. تا کلاس پنجم را در روستا بودم و سپس به شهربابک آمدیم. اول دبیرستان بودم که به خاطر دعواهای پدر و مادرم و قابل‌تحمل نبودن جو خانه تصمیم گرفتم برای کار به یزد بیایم.

یزدبانو: به‌تنهایی؟

بله خانواده‌ام خیلی برایشان مهم نبود. با پول کمی که داشتم به یزد آمده و اتاقی را اجاره کرده و به دنبال کار گشتم.

در همین احوال بودم که با خانمی به اسم سمیرا دوست شدم؛ با کمک سمیرا کار پیدا کردم. در یکی از شرکت‌های یزد مشغول به کار شدم و در آنجا جوشکاری می‌کردم. بعد از مدتی ازدواج کردم.

یزدبانو: از چگونگی ازدواجتان بگویید.

مدتی از اشتغالم نگذشته بود که در همان‌جا با سعیده آشنا شدم. سعیده مرا به جشن تولدش دعوت کرد و مادرش در آنجا مرا برای پسرش خواستگاری کرد. با خانواده‌ام ارتباط برقرار کردند و از آنجایی که برایم مهم نبود که با چه کسی ازدواج کنم و تنها دوست داشتم زودتر از این وضعیت نجات پیدا کنم، تن به این ازدواج دادم و در نهایت در 16 سالگی با حسین 24 ساله ازدواج کردم.

یزدبانو: سعیده از شرایط زندگی شما خبر داشت؟

از اصل ماجرا و اذیت و آزار خانواده‌ام بی‌خبر بود. به او گفته بودم برای کار به یزد آمده‌ام و اینجا تنها زندگی می‌کنم. (دخترهای زیادی از شهربابک و دیگر جاها برای کار به یزد آمده‌اند و تنها زندگی می‌کنند)

یزدبانو: از شرایط زندگی‌تان بعد از ازدواج بگویید.

25 روز از عقد ما گذشته بود که پدرشوهر و همسرم با یکدیگر بر سر بیکاری حسین دعوا کردند. همان موقع متوجه شدم حسین معتاد است.

از اینکه آن‌ها این مسئله را از من پنهان کرده بودند، سخت ناراحت شدم و تصمیم به جدایی گرفتم؛ اما همان روزها فهمیدم که باردارم.فکر طلاق را از سر خود بیرون کردم و تصمیم گرفتم به خاطر بچه‌ام زندگی با حسین را ادامه دهم. با کمک خواهرشوهرم خانه‌ای را اجاره کردیم؛ هر روز به خاطر سر کار نرفتن همسرم با هم دعوا داشتیمبرای گذران زندگی مجبور بودم در طول بارداری کار کنم؛ در آپارتمانی نظافتچی بودم و تا 20 روز مانده به زایمانم مشغول بودم.

یزدبانو: حسین آقا روزهای خود را چگونه می‌گذراندند؟

معمولاً در خانه تلویزیون تماشا می‌کرد. با دوستانش به پارک می‌رفت و با هم مواد مخدر مصرف می‌کردند.

یزدبانو: سعی نکردید او را درمان کنید؟

چرا؛ اما او انگیزه‌ای برای درمان نداشت و هرگز نخواست که از این دام نجات پیدا کند. شاید اگر خانواده‌اش مرا همراهی می‌کردند می‌توانستیم سلامتی را به او هدیه دهیم.

یزدبانو: بعد از به دنیا آمدن فرزندتان زندگی چگونه گذشت؟

 روزها می‌گذشت و من همچنان کار می‌کردم تا اینکه پسرم یک‌ساله شد و من مجدد حامله شدم.

یزدبانو: با وضع موجود فکر نمی‌کردید که آمدن فرزندی دیگر به صلاح نباشد؟

از تنظیم خانواده اطلاعی نداشتم و این بی‌اطلاعی باعث شد تا وضعیت بدتر شود.

یزدبانو: بعد از آن هم کار می‌کردید؟ همسرتان طی این مدت و با وجود اضافه شدن عضو جدید فکری برای تأمین مخارج نکردند؟

برای گذران زندگی مجبور بودم کار کنم؛ چراکه بعد از مدتی حسین سرگیجه داشت و این حالت بعد از مصرف مواد همچنان ادامه داشت. چند باری وقتی از پله‌ها بالا می‌رفت، ناگهان به پایین سقوط می‌کرد. برای درمان به دکتر رفتیم که در نهایت گفتند که همسرم ام‌اس دارد.

یزدبانو: باز هم مصرّ بودید که زندگی‌تان را ادامه دهید؟

دوستان و خانواده‌ام سخت پیگیر آن بودند که طلاق بگیرم؛ چرا که حسین معتاد و مریض و بیکار بود. ولی من باوجودآنکه دوستش نداشتم و تنها به خاطر بچه‌هایم و اینکه آن‌ها پدر خود را دوست دارند، پای این زندگی ایستادم.

یزدبانو: از وضعیت فعلی زندگی‌تان بگویید.

برای تأمین معاش مسافرکشی می‌کنم اما از نظر مالی واقعاً در مضیقه هستیم؛ گاهی اوقات به نان شب هم محتاجیم. درآمد مسافرکشی که ماهیانه 150 تا 400 هزار تومان متغیر است، جوابگوی مخارج زندگی نیست.

یزدبانو: آیا از نهادی درخواست کمک کرده‌اید؟

حدود یک و نیم سال است که پیگیرم تا تحت پوشش بهزیستی قرار بگیریم اما تاکنون موفق نشدم. ما را اذیت می‌کنند و مرتب سنگ‌اندازی می‌کنند؛ البته وعده داده‌اند که این ماه کمکمان می‌کنند.

همسرم با وجود داشتن بیماری ‌ام‌اس مواد مخدر از جمله چیلیم، حشیش، بنگ، سیگاری، قرص ترامادول و ... مصرف می‌کند؛ اما تنها به خاطر بچه‌هایم به این زندگی سخت ادامه می‌دهم. پسر و دخترم که حالا 9 و 7 ساله هستند، پدرشان را خیلی دوست دارند و رابطه آن‌ها با هم خیلی خوب است.

یزدبانو: غیر از مسافرکشی کار دیگری هم انجام می‌دهید؟

دیپلم آرایشگری دارم و به دنبال گرفتن مجوز برای آرایشگاه هستم تا بتوانم با سروسامان دادن به آرایشگاهم درآمد بیشتری داشته باشم.

یزدبانو: فکر می‌کنید در اکرم‌آباد حرفه آرایشگری درآمد خوبی داشته باشد؟

البته که اکرم‌آباد یکی از محله‌های حاشیه‌ای شهر یزد است و بیشتر اهالی آنجا را افغان‌ها تشکیل می‌دهند. قرار نیست کار آرایشگری خیلی رونقی داشته باشد؛ اما چشم بچه‌هایم به دست من است، باید تلاش کنم.

یزدبانو: از مسئولان چه درخواستی دارید؟

مسئولان ما فقرا را از یاد نبرند و نگذارند شرمنده بچه‌هایمان باشیم.  روا نیست در شهر یزد بااین‌همه تنهایی و نداری رها شوم و کسی هم این مشکلات را نبیند.

یکی دیگر از نگرانی‌هایم این است که در محله ما انواع مواد مخدر ردوبدل می‌شود و افرادی که وجهه خوبی ندارند در محل رفت‌وآمد می‌کنند. خود و فرزندانم از ناامنی آنجا می‌ترسیم. یک‌بار هم با 110 تماس گرفتیم که جواب نداد.

سایت یزدبانو آمادگی دارد خیرین و مسئولانی را که دلشان برای مهرورزی و حمایت از قشر ضعیف جامعه می‌تپد برای کمک‌رسانی به این خانواده همراهی و راهنمایی کند.

انتهای پیام/ش

 

 

 




Your Rating
Average (1 Vote)
The average rating is 5.0 stars out of 5.


ویژه زنان ویژه زنان

نکات خانه داری نکات خانه داری