پاسداری که بیتابی «ریحانه» هم او را از دفاع حرم اهل بیت باز نداشت +تصاویر
به گزارش یزدبانو به نقل از یزدرسا، من، نمیشناسمت. باور کن! بهانه نیست. حرف، حرف دل است. شاید از دلی غافل. گاهی، آن هم به بهانهای، نامت را شنیدهام. سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود. میگویند: شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگیهایتان و خوبیها وامدار خوبیهایتان. کجا رفتهاید؟! خوبان خدادوست کجا رفتهاید؟! غریبان شهر! ما اینجا منتظر حسرت یک نگاه شما نشستهایم، و ریحانه سه ساله شهيد همانند سه ساله امامحسين (علیه السلام) روزهای تازهای را از زندگیاش ورق به ورق میزند. ریحانه و مادرش دوري و دلتنگيهایشان را با يا ليتني كنا معك به آرامشی بیبدیل تبدیل کرده است، که هیچ جایگزینی ندارد.
عشقی که به سر حد آسمان رسیده بود، پویا قصه ما را فدايي حضرتزينب (سلام الله علیها) و حرم مملو از عشقش کرد، عشق به امام حسين (علیه السلام) او را شهيد كرب و بلايي ديگر و علقهاش به ابوالفضل (علیه السلام) او را شهيد روز تاسوعا کرد. ارادت به شاه خراسان آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) هم از آنجا خودنمایی میکند که هشتمين شهيد لشكر زرهی 8 نجف اشرف است و ماه هشتم سال به شهادت میرسد و هشت روز بعد از آسمانی شدن و دیدار با افلاکیان به خانه ابدیاش به امانت سپرده میشود. همسر شهید پویا ایزدی برای مخاطبان مشرق گذری کوتاه بر این شهید مدافع حرم داشته است.
وقتی به خواستگاریام آمد، ايمان و نجابت همسرش بسيار اهميت داشت. پویا پاسدار بود و نظامي بودنش كمي پدر و مادرم را دچار نگرانی کرده بود. پويا از اول من را با شرايط سخت زندگي نظامي آشنا كرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن میتوانی با سختیهای شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید. و ادامه داد: من لباس مقدس سبز سپاه بر تن دارم و شايد روزي لازم باشد تا جانم را در اين لباس فدا كنم. و چه زیبا آن روز از آرزوی شهادت و آرمانهایش حرف زد. در اواسط هوای سرد و نمناک آذر سال 1387 پیوند زیبای من و پویا بسته شد و یازده ماه بعد 29 آبان 88 به کلبه پر از عشق و صفا و صمیمیت خود روانه شدیم تا فصل جدیدی از زندگی مان را ورق بزنیم.
همسرم بسيار مهربان، خوش اخلاق و شوخ طبع بود. مشاور خوبي براي فاميل، دست توانمندي در انجام امور خير داشت که بعد از شهادت خیلی از کارهای خیرش برای ما نمایان شد. بسيار احساساتي، هميشه اوج احساساتش برای خانواده خرج میشد. یک بهانه کوچک کافی بود تا حتی یک شاخه گل در دست و برای شادمانی دل من و ریحانه وارد خانه شود. عید غدیر، عید ولایت و امامت را بسیار پر اهمیت میدانست و در این روز به من عیدی میداد. رضایت خداوند و بعد رضایت و لبخند نشاندن بر لب من صدر همه تلاشهایش بود. هميشه ميگفت من يك عشق آسماني دارم كه خداست و يك عشق زميني كه خانمم است. میگفت: ما باید پشتيبان ولايتفقيه باشيم هم خودش و هم به هرکسی از دور و آشنا تاکید میکرد چشم و گوشمان به اوامر حضرت آقا باید باشد.
در روزهای خوش زندگی مشترک آنقدر به من محبت ميكرد که من شرمنده میشدم ميگفتم: پویا جان من چطور این همه محبت را تلافی كنم ميگفت: خانم من وظيفهام را فقط برای تو انجام ميدهم شما ازخدا بخواه شهيدم كند. قران و نهج البلاغه و تفسیرش همیشه جزء مطالعات اصلی پویا بود. دیدن سی دیهای مربوط به شهدا، کتابهای شهدا از سرگرمیهای پویا بود. گلزار شهدا اصفهان پاتوق وقت و بیوقت ما بود، به خصوص قطعه شهدای گمنام. گاهی تو گوش ریحانه میگفت: اینجا یک تکه از بهشته، از همین حالا باید بفهمی که اینجا میتونه برات تفریحگاه باشد، ریحانه بهشتی بابا، من آن روزها متوجه نمیشدم. اما حالا متوجه تفریحگاه بودن گلزار میشوم!!!
زندگی ما روال عادی خودش را داشت، در این وسط خداوند ریحانه را به ما هدیه داد و روز و روزگار میگذراندیم؛ حرامیها به حرم عقیله بنی هاشم میخواستند نزدیک شوند و خواب را از چشمان پویا در این طرف مرزهای ایران ربود برای همیشه. من خيلي وارد سياست نميشدم اما ميگفتم كه اين جنگ، جنگ ما نيست. مگر ما هشت سال جنگيديم، كسي به ما كمك كرد. كسي به داد ما رسيد. پويا ميگفت مانند زنهاي كوفي حرف نزن! اين جمله همسرم خيلي به من برخورد و بدجور گران تمام شد. انگار كه تلنگري برايم شد. ميگفت عزيزم خوب به حرفهايم فكر كن. زماني كه ما مصيبتهاي امام حسين(علیه السلام) و حضرت زينب(سلام الله علیها) را ميشنيديم با خودمان ميگفتيم اي كاش ما در آن زمان بوديم و امام حسين را تنها نميگذاشتيم. الان هم همين طور است يزيد زمان دارد ظلم ميكند و حسين زمان دارد ظلم ميبيند. من نميخواهم جزو گروه توابين شوم. بنابراين من هم چون با پويا هم عقيده بودم آرام شدم و رضايتم را به او اعلام كردم.
حدود چهار سالي ميشد كه خيلي دوست داشت به مأموريت سوريه و دفاع از حرم برود اما تقدیر برایش به گونهای دیگر میخواست رقم بخورد. اولین مرتبه که تصمیم گرفت برود من ریحانه را باردار بودم سال 91، گفت میخواهم به ماموریت بروم، اصلا در تنگناهای ذهنم هم نمیرسید که به عراق یا سوریه میخواهد برود. با هم به بیرون رفتیم، سر صحبت را کشاند طرف حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و مصیبتها و رنجهایی که دیده، حرفهایش را که یکی یکی به گوشم و بعد به حافظهام میسپردم دلم بدجور میلرزید و دستانم دوست داشتند کوه یخ باشند تا کوره آتش. فهمیدم بیقراریهای گاه و بیگاهش چه بوده و چه در سر دارد. بالاخره خودم را راضي کردم اما آن زمان مأموريتش به دلايلي كنسل شد. چشم دیدن حتی ذرهای غم و یا ناراحتی پویا را نداشتم. گفتم حضرت زينب(س) هر زماني كه اجازه مدافع حرم شدن را به تو بدهد، من راضي هستم برای دفاع برو.
اولين بار او به عراق اعزام شد. اواسط ماه مبارك رمضان سال 1393 بود. قبل از شبهاي قدر اولين بار از همان محل كار به تهران اعزام شد. گفت در تهران با من تماس ميگيرد و از مأموريتش ميگويد. در فرودگاه با من تماس گرفت و گفت عازم كربلاست. خيلي شوكه شدم. باور نميكردم كه او راهي كربلاي امام حسين (علیه السلام) شده است. فقط به پويا گفتم خيلي مراقب خودت باش. پويا هم گفت كه مراقب خودم و ريحانه باشم و در صورت امكان هر روز با من تماس خواهد گرفت. در مدت يك ماهي كه در عراق بود همواره اخبار تحولات عراق و سوريه را دنبال ميكردم. پويا هم به قولش عمل ميكرد و هر روز بعد از نماز مغرب و عشاء با من تماس ميگرفت.
یک سال بعد، یک هفته به اینکه ثبت نام بکند برای سوریه یک روز آمد خانه و گفت : من امشب میروم گلزار شهدا و شب هم نمیآیم. فهمیدم دوباره هوایی شده است. نگرانی بند بند وجودم را قلقلک میداد. شب هرثانیه را با هزار سال نگرانی و اضطراب سر کردم. صبح باچشمهای پف کرده آمد. تا نگاهم به نگاهش گره خورد. فهمیدم شب را با اشک به صبح رسانده. نگرانیام را با نگاه، با حرف، با بغض بروز دادم. گفت: من هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم. به هرچیزی هم که میخواستم رسیدم. فقط نگرانیام از تو و ریحانه بود که رفتم دیشب با شهدا اتمام حجت کردم که مراقب شما باشند و عاقبت به خیری نصیبتان کنند. و شهدا کمکمان کنند تا زندگیمان هدفمند باشد و برای یک هدف بجنگیم و زندگی کنیم و زندگیمان فقط رضایت خدا جاری باشد.
10 روز قبل از اعزامش دو هديه خريده بود گردنبندي براي ريحانه به مناسبت تولدش كه او حضور نداشت و كيفي هم براي مدرسهاش خريد كه استفاده كند. گردنبند را به دخترمان داد و گفت بيا بابايي اين هم هديه تولدت شايد من آن زمان نباشم. تا عمر داري اين گردنبند را به يادگار از پدرت داشته باش. هديه من هم كادوي سالگرد ازدواجمان بود. گفت كه اين گردنبند هم به مناسبت سالگرد ازدواجمان. سالگرد ازدواجمان پيشاپيش مبارك.
صبح روز يكشنبه 12 مهرماه 1394 را در لایه به لایه ذهنم حک کردهام تا دم مرگ از یادم نرود. روز اعزام، خدایا چه لحظات سنگین و گران قیمتی، فقط گریه پشت گریه. پويا اما حرف میزد، می خندید و من را با کلام زیبایش آرام میکرد. گفت : خانم توکلت به خدا باشه، من دوست دارم عمر نوح را بکنم، اما محبت و عشق به اهل بیت آرام و قرار و از من گرفته. قرار بود اگر تماس باهاش نگیرند آن روز را سه تایی با هم باشیم. اما تلفنش زنگ خورد، گفت: یا علی، حاج موسی بریم. موسی جمشیدیان ولادت امام موسی کاظم توسط موشکهای کورنت اسرائیلی به شهادت رسید. لحظه آخر گفت خواهش ميكنم گريه و بيتابي نكن تا من با خيالي آسوده، به كشتن اين حراميها فكر كنم.
آن روز ريحانه خواب بود كه همسرم بيدارش كرد. او را با خودش به بيرون از خانه برد. 45 دقيقهاي طول كشيد تا به خانه بازگشتند. يك شاخه گل رز خريده بود. با ريحانه به من داد، احساس کردم آخرین محبتهایش را میخواهد در حقم تمام کند. و در حال وداع با من است. گفت: خيلي دوستت دارم. فراموش نكن... من هم زدم زير گريه، پویا فقط لبخند بر لب داشت که حال من از این بدتر نشه. بعد گفت مراقب خودت و ريحانه باش.
به ريحانه گفته بود كه مراقب خودت و مامانت باش. خون تو كه از خون رقيه(سلام الله علیها) سه ساله حسين(علیه السلام) پر رنگتر نيست. انشاءالله حضرت رقيه(سلام الله علیها) نگاه ويژه به تو خواهد داشت. لحظه خداحافظی آخر آخر خواهش کرد گریه نکنم تا فکرش آزاد باشد تا فقط به جنگیدن و کشتن این حرامیها فکر کند، ريحانه گريه ميكرد اما او بيتوجه به گريههاي ريحانه سوار ماشينش شد. پویا دیسک کمر داشت، از پلهها که پائین میرفت، گفتم: من نگران وضعیت کمرت هستم. چفیهاش از ماشین برداشت و به کمرش بست و گفت : خانم خیالت راحت باشه، حضرت زینب ( سلام الله علیها) نمی گذارد من شرمنده اش بشوم. خیالت راحت.
پويا فرماندهي تانك را به عهده داشت و به گفته همرزمانش مسير عمليات را پاكسازي و پيشروي ميكردند. پويا 20 روز در منطقه حضور داشت تا اينكه در اول آبان ماه 1394 با اصابت موشك كورنت اسرائيلي به تانكش در روز جمعه مصادف با تاسوعاي حسيني در حلب سوريه به شهادت رسيد.
خبر شهادتش را سه روز بعد از زبان همسر يكي از همرزمانش شنيديم. شوكه شدم و از هوش رفتم. چشمانم را كه باز كردم خانهمان را شلوغ ديدم. مراسم همسر شهيدم بسيار خوب و باشكوه برگزار شد. مردم سنگ تمام گذاشتند.
Related Assets:
- چرا هاشمی رفسنجانی درباره فیشهای نجومی سکوت کرده است؟
- افشای پشت پرده مستندی که «بیبیسی» به نفع تروریستها پخش کرد/ با تبر بالای سرمان بودند؛ نمیگفتیم قطعه قطعه میشدیم +عکس و فیلم
- تروریستهای دستگیر شده فرمان به رگبار بستن مردم را داشتند
- سفره سحری مدافعین حرم +تصاویر
- توصیۀ شهید دهه هفتادی مدافع حرم به جوانان +عکس
- عناصر تروریستی ارتش آزاد خود را تسلیم ارتش سوریه کردند/تمام شریانهای امدادرسانی تروریستها در شمال حلب قطع شد
- خزانه دار داعش هم اختلاس گر از آب درآمد
ویژه زنان
- خانهای برای نفسکشیدن بدون ویروس و بیماری! (Opens New Window)
- برگزاری رزمایش الی بيت المقدس به مناسبت هفته بسیج در یزد (Opens New Window)
- آزادی مادر در بند با کمک فرزند شهیدِ یزدی (Opens New Window)
- نفرات برتر مسابقات اسکواش بانوان یزد معرفی شدند (Opens New Window)
- اقتداری اولین بانوی ایرانی فاتح جهان در اسکواش (Opens New Window)
- بیشاز ۵۰۰ زوج یزدی در انتظار وام ازدواج (Opens New Window)
- «زن دلخواه خدا» یا «زن مدنظر غرب» (Opens New Window)
- مطب پزشک متخلف زنان و زایمان در یزد پلمب شد (Opens New Window)
- قیمت پوشاک در یزد تغییری نداشته است (Opens New Window)
- حضور استاندار در منزل مدیرمسئول یزدبانو (Opens New Window)
- بهرهبرداری از ۲۹ واحد بهداشتی در یزد (Opens New Window)
- چرا بیمارستان ولیعصر بافق تکمیل نشده است؟ (Opens New Window)
- آزادی ۳ مادر زندانی یزدی با کمک جاماندگان اربعین حسینی (Opens New Window)
- لزوم یکسانسازی سرفصلهای طرح نماد با محوریت مجموعه بهزیستی (Opens New Window)
- تاثیر آب چغندر بر سلامت قلب زنان (Opens New Window)
- درمان فیبروم رحم به کمک طب سنتی (Opens New Window)
- رعایت حجاب در المپیک کار سختی نبود (Opens New Window)
- نقش زنان در کربلا کمتر از مردان نبود (Opens New Window)
- نخستین پیروزی تیم ملی زنان در لیگ ملتهای آسیای مرکزی (Opens New Window)
- نقش پدر در تغذیه کودک با شیر مادر (Opens New Window)
نکات خانه داری
- درمان فیبروم رحم به کمک طب سنتی (Opens New Window)
- افراد غیرمتخصص باعث تخریب طب سنتی هستند (Opens New Window)
- ۲۰ نکته خانهداری مدرن برای همه خانمها (Opens New Window)
- طرز تهیه مقلوبه پلو عربی مرغ و بادمجان خوشمزه و مجلسی (Opens New Window)
- آشپزی مدرن و سنتی روی یک سفره (Opens New Window)
- ترفندهای ساده ولی کاربردی در خانه داری (Opens New Window)
- طرز تهیه پلوی نخود فرنگی با مرغ ریش ریش شده (Opens New Window)
- ترفندهای جالب خانهداری که نمیدانستید!/ تصاویر (Opens New Window)
- جشنوارههای بومی نشاط اجتماعی جامعه را میافزاید (Opens New Window)
- نکات خانهداری مدرن برای همه خانمها (Opens New Window)
- طرز تهیه لقمههای گوشتی (Opens New Window)
- طرز تهیه کوکو پیازچه با سس مخصوص (Opens New Window)
- شولی؛ پیش غذای محبوب یزدی ها + تصاویر (Opens New Window)
- شستن ظرف ها بدون پیش بند این عوارض را به دنبال دارد (Opens New Window)
- مرغ همچنان در اوج (Opens New Window)
- دستور رئیس جمهور به دو وزارتخانه برای کنترل قیمت مرغ (Opens New Window)
- یارانه ۲.۵ میلیارد دلاری برای تولید گوشت مرغ کجا رفت؟ (Opens New Window)
- راهکارهایی برای تقویت سیستم ایمنی بدن در دوران کرونا (Opens New Window)
- فعالیت زیرزمینی آرایشگاه های زنانه یزد در اوج کرونا!/آرایشگاههای زنانه متخلف لغو مجوز دائم میشوند (Opens New Window)
- راههای محافطت از کودکان در برابر کووید۱۹ (Opens New Window)