ID : 12377580
گفتگوی خواندنی با آشپز بازنشسته ابرکوهی در ارتش:

درمناطق جنگی با کوره آشپزی می‌کردیم/شهیدبابایی هنگام درو به کشاورزان کمک و باماشين ارتش تردد نمی‌کرد


فلاح زاده آشپز بازنشسته ابرکوهی در ارتش گفت: هنوز که هنوز است خسته نشدم و عاشقانه آشپزی می کنم ولی در زمان جنگ که با کوره آشپزی می کردیم کار طاقت فرسایی بود.

به گزارش یزد رسا، حاج احمد فلا ح زاده فرزند رضا متولد 3 آبان ماه 1329 در گفتگو با خبرنگار سرو ابرکوه از زمان ورودش به نیروی هوایی ارتش و اوضاع قبل از انقلاب و بعد از انقلاب چنین می گوید: قبل از ورود به ارتش به مدت 2 سال در شهرستان ده بيد استان فارس در یک رستوران مشغول بودم و در پخت انواع غذاها مهارت داشتم،‌ به همين دليل از سال 1356 که وارد ارتش شدم در آشپزخانه پايگاه هشتم شكاري نيروي هوايي اصفهان در همین سمت فعالیت می کردم.

 

نام پایگاه خاتم به خاطر شکار هواپيماهاي دشمن، به «هشتم شكاري» تغيير يافت
فلاح زاده افزود: در زمان طاغوت نام پايگاه نيروي هوايي اصفهان «خاتم» بود ولی بعد از انقلاب به خاطر اينكه هواپيماهاي زيادي از دشمن شكار مي كرد،‌ نامش به پايگاه «هشتم شكاري» تغيير يافت.


در زمان شاه بيش از 50 نفر از نيروهاي ارتش در این پايگاه، مستشاران آمريكايي بودند كه براي اداره آنجا استخدام شده بودند. اما پس از پيروزي انقلاب آنها را بيرون انداختند و ديگر همه كارها را همافران نيروي هوايي انجام مي دادند.


وی گفت: اوايل انقلاب در اصفهان از ساعت 6 عصر حكومت نظامي اعلام مي شد و كسي حق نداشت در خيابان ها رفت و آمد كند. در يكی از این شب ها، فرزندم تب شدیدی داشت و مجبور بوديم او را به بيمارستان شهر برسانم. اما هيچ ماشيني اجازه تردد نداشت. باالاجبار با آمبولانس ارتش حركت كردیم و در راه بيشتر از 7 يا 8 مرتبه جلوي آمبولانس را گرفتنند تا اينكه به بيمارستان رسیدیم. شب سختي را گذرانديم.


هنوز که هنوز است خسته نشدم و عاشقانه آشپزی می کنم/ حتی یک روز هم غیبت نداشتم
حاج احمد یادآور شد: در آشپزخانه حدود 20 نفر آشپز بوديم که 20 سرباز هم به ما كمك مي كردند و يك سرهنگ هم هميشه بر كار ما نظارت مي كرد. در هر وعده تقریبا برای 1200 تا 1300 نفر پرسنل و کارمندان آنجا غذا می پختیم. هر چند آشپزی کار سختی است ولی چون عاشق این کار هستم و آن را دوست دارم هنوز که هنوزه خسته نشدم و دلم می خواهد بازهم ادامه دهم.


وی ادامه داد: در زمان 30 سال خدمت در ارتش برنامه کاری ما يك روز كامل شيف و يك روز استراحت بود. با وجود اينكه الان هم آشپزي مي كنم،‌ اما آن زمان از كارم لذت بيشتري مي بردم. زيرا دوستان زيادي داشتم كه وقت گذراندن با آنان خستگي را از تن بيرون مي كرد. آنقدر آشپزي در ارتش را دوست داشتم كه هميشه زودتر از موعد مقرر به سر كار مي رفتم و در اين سي سال خدمت حتي يك غيبت هم نداشتم.


همیشه غذاهایم قابل خوردن بود
آشپز داستان ما عنوان کرد: آش شله قلمكار، عدسي، قرمه سبزي،‌ مرغ،‌ چلوكباب و .... جز برنامهای غذایی پایگاه در طول هفته بود. همه تلاشم را مي كردم غذاها موردی نداشته و پرسنل راضي باشند. تا به حال غذايي را خراب نکردم و همیشه قابل خوردن بود. 


در مناطق جنگی با کوره آشپزی می کردیم
فلاح زاده با اشاره به روزهای سخت دوران دفاع مقدس بیان کرد: در زمان جنگ هم براي تهيه غذای خادمان اسلام در مناطق عملياتي جنوب مانند بوشهر،‌ جزاير خارك،‌ قشم و ... عازم مأموريت مي شديم که هر نوبت حدود 2 ماه در آنجا می ماندیم. در محل هاي مأموريت مناطق جنگی که مثل الان امکانات آشپزی تمام و کمال نبود، مجبور بوديم انواع غذاها را با كوره غذا پخت کنیم که در آن هوای گرم آشپزی کار بسيار طاقت فرسایی بود.


در زمان شاه غذاهای اضافه دست نخورده را دور مي ريختند
احمد آقا با اشاره به ریزترین دستاوردهای انقلاب تصریح کرد: دوران قبل و بعد از انقلاب قابل مقایسه نیست چرا که در زمان شاه غذاهای اضافه دست نخورده پایگاه ارتش را دور مي ريختند و اصراف می شد،‌ اما بعد از انقلاب هميشه غذاهاي اضافه آمده را با يك بسته بندي مرتب بین فقرا و نيازمندان مناطق اطراف پایگاه و امامزاده ها تقسیم می کردند.‌

 

شهید بابایی همیشه خود را با سرباز برابر می دانست/ خانه اش را با راننده عوض کرد
وی اين اقدامات پسنديده را همه از برکت وجود تيمسار عباس بابايي دانست و گفت: بابایی فرمانده پايگاه هشتم شكاري نيروي هوايي اصفهان بود كه فردي مهربان،‌ با درايت، خدا ترس كه هميشه خود را با يك سرباز برابر مي دانست و هرگز از هيچ كاري براي كمك به نيازمندان ‌دريغ نمي كرد.


شهيد بابايي كه خدا رحمتش كند در زمان جنگ فرمانده عمليات شد. براي ما سعادتي بود كه ايشان در همسايگي ما زندگي مي كردند و همه نيروها از مصاحبت با وي بسيار خوشحال مي شدند. هر چقدر از خوبي هاي اين شهيد بگويم كم گفته ام،‌ واقعا فردي بسيار دانا که مهرباني در چشمانش موج مي زد.


آشپز ابرکوهی خاطر نشان کرد: آقاي پورك راننده ماشين سنگين حمل سوخت هواپيما، خانواده پرجمعيتي داشت و در يك خانه كوچك زندگي مي كردند،‌ از وضعيت زندگي خود در اين خانه كوچك به تنگ آمد و دلش را دريا زد و گفت: امروز مشكلم را با فرمانده در ميان مي گذارم شايد بتواند برايم كاري انجام دهد.


وقتي پورك مشكلش را با شهيد بابايي مطرح كرد،‌ ايشان به او گفته بودند: "همين امروز برو اسباب و اثاثيه ات را جمع كن و بعد با من تماس بگير تا بگويم چكار كني". او هم وسايلش را جمع كرد و با فرمانده تماس گرفت. تيمسار بابايي هم كه از قبل اثاثيه خانه خود را جمع كرده بود،‌ چند سرباز فرستاد تا وسايل را جابه جا كنند و به اين ترتيب خانه خودش را با خانه راننده تعویض و در طبقه چهارم ساكن شد.


بابایی با ماشين هاي ارتش تردد نمي كرد/ هنگام درو به کشاورزان کمک می کرد
وی ادامه داد: هميشه شاهد بوديم كه در مقابل خانه همه فرماندهان چندين محافظ وجود داشت، اما هيچ گاه در مقابل خانه شهيد بابايي محافظي ديده نشد،‌ چرا كه محافظش خدايش بود. با وجود اينكه در محل فرماندهيش تعداد زیادی ماشين وجود داشت،‌ هيچ گاه از محل كار تا خانه با ماشين هاي ارتش تردد نمي كرد،‌ يا پياده مي رفت و يا با تاكسي و اتوبوس.


وقتي ساعات كاريش تمام مي شد،‌ لباس شخصي مي پوشيد و به روستاهاي اطراف مي رفت تا در مزارع گندم به كشاورزان در كار درو كمك كند،‌ بدون اينكه لحظه اي با خود بگويد كه من فرمانده يك پايگاه هستم. پست و مقام برايش مهم نبود و هميشه كمك به ديگران را بر خودش ترجيح مي داد. با اين وجود شهيد بابايي همه حقوق خود را صرف كمك به نيازمندان مي كرد و فقط با حقوق همسرش که معلم بود زندگي را مي گذراندند.


شهید بابایی در زمان جنگ : حج من همين جاست
فلاح زاده تاکید کرد: زمان جنگ بود كه به تيمسار بابايي خبر دادند كه اسمش براي سفر حج درآمده و بايد براي سفر آماده شود؛‌ اما آن مرد بزرگ گفت: "مكه من همين جاست" و در نهايت همسرش به تنهايي راهي خانه خدا شد. او راست مي گفت اعمال حجش را در جبهه هاي جنگ به جاي آورد و در روز عيد قربان،‌ شهيد شد و اينچنين براي خدا قرباني داد.


وی اضافه کرد: بعد از شهادت تيمسار بابايي،‌ نام پايگاه هم از «هشتم شكاري» به «شهيد عباس بابايي» تغيير كرد. همه كوچه و خيابان هاي پايگاه ها پر از عكس هاي اين شهيد شده بود چرا كه همه مردم عاشقانه او را دوست داشتند و شايد حتي يك نفر را هم نمي توان در آن پايگاه پيدا كرد كه نام آن بزرگوار را نشنيده يا از محبت هايش بهره نبرده باشد.


ما براي مصاحبه با يك آشپز ساده ارتش رفته بوديم اما او در همه صحبت هايش پيرامون زندگی شهيد بابايي و خصوصیات اخلاقی این بزرگ مرد ياد مي كرد. در ميان هر جمله اش مرتب به خوبي هاي اين فرمانده دلير اشاره مي كرد.
 

نفر اول سمت راست احمد فلاح زاده، نفر سوم سرهنگ بیات

انتهای پیام/ع




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.