Skip to Content

میان‌بر برای ازدواج؛

خواستگاری از دامادی که حضرت معصومه(س) آدرس را داد!


الان با خودم فکر می کنم چه میان بری داره این ازدواج جوون ها!!

به گزارش یزد بانو به نقل از اردکان گویا ؛ نشسته ام توی کیوسک نگهبانی، هوا بشدت سرد است و این هیتر جوابگوی این سرمای استخوان سوز نیست، از دور مردی کلاه به سر بسویم می آید نزدیک و نزدیک، حدسم درست است از خادمین رسمی حرمه و در رو باز کرد و نشست روبروم. به احترمش هیتر رو هل دادم جلو جنابش! : حاج آقا سرده شما استفاده کنید. نگاهم می کند و لبخندی و…

حرفهایش و سوالاتش شروع می شود: کارت چیه؟ کجایی هستی؟ چه موقع ها قمی ؟ اهل کجایی ؟ و…

نهایت همه این سوالات این می شود: ببینم با بانوی قم رفیق هستی یا نه؟ با بغضی می گوید در حالی که دستش رو به حرم اشاره دارد. می گویم آره حاج آقا فقط یک طرفه هست او مهرورزی می کند و بنده.. .

می گوید ۳۷ سال است خادم حرم حضرت معصومه هست کلی حال میکند وقتی این رو میگه. میخندد و ادامه می دهد که هیچ مدیر و تولیت و.. نتونسته از نوکری حرم عوضش کنه . مشکلی تو ثبت بیمه اش پیش اومده و ۱۲سال بیمه پریده همین باعث شده ۱۲سال بعد ۳۰ سال خدمت نیز بتونه خادم بمونه!!

رفیق تر که می شویم میگه بذار قصه ازدواجم رو بگم:

یه نوجوون ۱۶ ساله بودم که کنار بابام تو حرم بنایی میکردیم اونم قبل انقلاب.( منظورش از بنایی، آجر چینی دور قبوره!!) یه میت از تهران اورده بودن که کلی هم خدم و حشم همراهش بود من بی اختیار چشمم رفت به دخترای جوون بزک کرده ای که دور میت بودن و با خانوادشون اومده بودن واسه تشییع. یه دفعه به خودم که اومدم دیدم داخل حرم کریمه جلوی حضرت معصومه دارم چشم چرونی می کنم. سراسیمه خودم رو رسوندم به ضریح با همون لباس پر از گچ و خاک. خادمی دم در صدا زد کجا با این لباس ها! گفتمش با خانم کار دارم. چسبیدم به ضریح و ناله کنان گفتم یا کریمه! من تو حرمت بگناه افتادم بهت التماس می کنم هرچه زودتر اسباب ازدواجم رو فراهم کن.

می گفت چند روزی از این اتفاق گذشت. کنار قبر داشتم بنایی می  کردم یه آقایی صدام زد و وقتی رفتم جلو اسم و آدرس و مشخصات خانوادگیم رو پرسید. فرداشب بود که زنگ خونه به صدا دراومد. پدرم که درب رو باز کرد از پشت پرده دیدم همون مردیه که تو حرم آدرس ازم گرفته بود و الان با خانمش اومده. دویدم به مامانم گفتم که مادر این مهمان امشب همون فرد کذائیه که گفتمت آدرسم رو گرفت!

نشستیم چای و میوه که صرف شد مرد شروع کرد به صحبت که : یه هفته ای هست پسر شما رو تو حرم زیر نظر دارم بنظر میاد آدم کاری و پاکی هست امشب اومدیم خونه شما که پسرتون رو واسه دخترمون خواستگاری کنیم.

حالا حدود ۴دهه از ازدواجش با این دختر می گذشت. کلی می خندید و تعریف می کرد و آخر صحبتش دوباره بهم گفت سعی کن با این خانم رفیق باشی که هرچه بخواهی بهت میده.

الان با خودم فکر میکنم چه میان بری داره این ازدواج جوون ها!! . فقط کافیست بدوی سمت ضریحش و ناله کنان از او مدد بجویی! کریمه ای که از یک چشم چران حرمش یک خادم عاشق ساخته است و ازدواج و شغل و صحت جسم و روح و فرزند و.. او را تضمین کرده! فقط کافیست قدمی برداریم.

مصطفی قاسمی پور




Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


ویژه زنان ویژه زنان

نکات خانه داری نکات خانه داری