Skip to Content

یزدبانو/اخبار وبلاگی(46)

امامزاده عبدالله بافق چگونه به شهادت رسید


وبلاگ الزهرای بافق نوشت : همزمان با سالروز میلاد امامزاده عبدالله باق جمعی از بانوان طلبه حوزه علمیه الزهرای بافق به دیدار و زیارت این امامزاده واجب التعظیم رفتند.

به گزارش یزدبانو، وبلاگ حوزه علمیه الزهرای بافق در آخرین مطلب وبلاگی خود نوشت : زیارت طلاب مدرسه علمیه الزهراء(س) از حرم مطهر امامزاده عبدالله به مناسبت تولد ایشان:

 به گزارش روابط عمومی حوزه علمیه الزهراء(س) جمعی از طلاب به مناسبت دوازدهم ربیع الاول و تولد امامزاده ظهیرالدین عبدالله بن موسی بن جعفر به زیارت حرم آن امامزاده گرانقدر رفتند .


در همین رابطه به گوشه ای از نحوه ورود آقا امامزاده عبدالله(ع) به شهرستان بافق اشاره می شود .

ولایت عهد ی امام رضا(ع) درحالی بود که سادات وخاندان اهل بیت پیامبر(ص)(که تااین زمان)ممنوع الخروج از مدینه بودند با وساطت امام رضا(ع)در دستگاه مأمون اجازه خروج از مدینه را بدست آوردند.این بود که به سمت شهرهای مختلف از جمله ایران حرکت نموده به تبلیغ دستورات دینی اسلام پرداختند.

بسیاری ازنزدیکان و وابستگان و اقوام امام رضا(ع) شهرهای ایران را بهترین محل برای تبلیغ می دانستند. امام زاده ظهیرالدین عبدالله از کسانی بود که در همین زمان به ایران سفر نمود و از راه شیراز به یزد آمد .در یکی از مساجد شهر یزد به ایراد سخنرانی و موعظه پرداخت و بعد از پنج روز اقامت در یزد عازم مسافرت به خراسان شد.

مردم از او خواستند که در یزد بماند اما امام زاده عبدالله دیدار امام رضا(ع) را بهانه ای برای سفر خراسان ذکرنمود.امامزاده ظهیرالدین عبدالله به همراه همسر و پسران خود شاهزاده هاشم و شاهزاده قاسم و دو نفردیگر که گفته می شود یکی از آنان معلم فرزند امامزاده و دیگری راهنمای سفر ایشان بودند و به طرف سرزمین بافق آمده در کاروانسرای حیدر(میدان خان فعلی)اقامت کردند.

در این کاروانسرا موردپذیرایی قرارگرفته و آنچه سرنوشت آنان بود در این محل اتفاق افتاد و آنان را از ادامه سفر بازداشت.تعداد زیادی ازافراد کافر دل و از خدا بی خبرکه هنوز به آئین قبلی خود باقی مانده و تعصب و خشک سری آنان موجب بدبختی آنهاشده بود به کاروانسرا آمدند.

بحث ومجادله شروع شد. امام زاده عبدالله و سایر همراهانش با افرادی روبه رو بودند که تابع منطق و دلیل و برهان نبودند و نهایتاً بحث و جدل آنان به نزاع کشیده شد و لجاجت افراد کافر به خون ریزی انجامید.

همراهان امامزاده در هنگام دفاع مجروح و زخمی شده بودند و احتمال کشته شدن خود را حتمی می دانستند.

درگیرودار جنگ امامزاده عبدالله که فاصله ای با شهادت نداشت به شاهزاده قاسم اشاره کرد که هرچه زود تر مادرش را برداشته واز معرکه جنگ دورشود.

شاهزاده قاسم که از ناحیه دست و بازو مجروح شده بود فرمان پدر را اطاعت کرد و مادرش را سوار براسب خود نمود و روانه بیابان هاشد.

امامزاده عبدالله و شاهزاده هاشم و معلم و راهنمای آنهاهر کدام در نهایت توان مقاومت و مبارزه کردند. امامزاده که چندین زخم برداشته بود براثر شدت زخم و جراحات وارده به شهادت رسید و سایرهمراهان یکی پس از دیگری شهید شدند.

این فاجعه اتفاق افتاد.اجساد شهدا توسط قاتلین زیر تلی از ریگ در نزدیکی کاروان سرا مخفی شد و اموال آنها نیز به تاراج رفت.

جریان قتل امام زاده عبدالله برای مدتی مخفی ماند تا اینکه عده ای از تجار مسلمان از یزد به قصد تجارت به خراسان می رفتند در همین کاروان سرا بارانداخته و برای مدتی به استراحت پرداختند.

حیدرسرایدار به پذیرایی از آنان پرداخت.در بین کاروانیان دو سید جلیل القدر به نام میرطاهر و میرجلال بودند که توجه حیدر را به خود جلب کردند و بااطمینانی که در دل او به وجود آمد راز قتل امامزاده را برای آنها افشا کرد.

سیدین مذکور با صداقتی که در گفتارسرایداردیدند پس از برگشتن از خراسان تصمیم گرفتند.در این منطقه قناتی دایرنمایند و درآمد آن را به ساختن آرامگاه امامزاده عبدالله اختصاص بدهند.

بعضی می گویند:«که میرطاهر و میرجلال دراین کاروانسرا هنگام نماز شب شاهد نوری سبزرنگ در آسمان بودند که از شرق آسمان بیرون آمد و در هوای ظلمانی یک راست در محل قبرامامزاده فرودآمد و چون علت را از حیدرسرایدارپرسیدند او هم خوابی دیده بود که مرغان سفیدی در آسمان او را بردوش خود حمل می کردند و از این خواب تعبیرش مردن خودش بود.

 




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


ویژه زنان ویژه زنان

نکات خانه داری نکات خانه داری