Skip to Content


روی سیگنال توافق بد


دولت بایدن حداقلی‌ترین مطالبات ایران در برجام را به رسمیت نمی‌شناسد اما دولت و برخی سیاسیون در ایران مواضعی منفعلانه دارند.

به گزارش یزدبانو، باوجود اینکه برخی رسانه‌ها مانند بلومبرگ گمانه‌زنی می‌کنند که دولت آمریکا درحال بررسی گزینه‌هایی چون حمایت از اعطای وام صندوق بین‌المللی پول به ایران یا کاهش تحریم‌های دارویی است و تحلیل می‌کنند که این مسیر می‌تواند ابزاری برای ایجاد زمینه‌های تعامل فراهم شود، جمع‌بندی اخبار گوناگون و تحلیل‌های مختلف حکایت از واقعیت دیگری دارد.

وقتی که دولت بایدن به پیروزی رسید چند بار هم در مقاطعی از ایران نام برده شد و نهایتا افرادی چون رابرت مالی در دولت او مشغول به‌کار شدند، برخی گمان کردند کار تمام است و در آینده‌ای نه‌چندان دور معاون دولت اوباما، دستور بازگشت به توافق هسته‌ای ایران را امضا خواهد کرد. حالا اما نه‌تنها در برنامه‌های ۱۰۰ روزه دولت بایدن مساله ایران دیده نمی‌شود که حتی در نشست خبری رئیس‌جمهور آمریکا و در زمان توضیح اولویت‌های سیاست خارجی این کشور نیز اشاره‌ای به برجام نشده و حرفی از ایران به میان نمی‌آید. این سبک و سیاق درمورد کنش‌های دیگر مقامات کاخ سفید ازجمله وزیر امورخارجه هم کم‌وبیش مصداق دارد و حالا حداقل برای همین افرادی که گفتیم انتظار بازگشت سریع‌السیر آمریکا به توافق هسته‌ای را می‌کشیدند، این سوال ایجاد می‌شود که چه شد که این‌طور شد؟

قبل از اینکه به این سوال پاسخ دهیم، باید ببینیم دقیقا در مورد چه کسانی صحبت می‌کنیم؟ و بعد از آن به توضیحات بیشتر درمورد واقعیت رویدادها بپردازیم.

اگر نگاه دقیق و جامعی نسبت به کسانی که از بازگشت قریب‌الوقوع بایدن به برجام سخن می‌گفتند بیندازیم، خواهیم دید که این افراد حداقل به دسته کاملا متفاوت قابل تقسیم هستند. اولین دسته افرادی هستند که فاقد دانش و تجربه لازم در زمینه روابط بین‌الملل هستند، توان تحلیل اندکی دارند و عموما با ساده‌سازی تلاش می‌کنند برداشتی از موضوعات و تحولات داشته باشند. آنها غالبا نتیجه‌ای که می‌گیرند رویاپردازانه است و فاصله قابل توجهی با واقعیت دارد. اینها در مقاطع گذشته تجربه خود را به‌خوبی پس داده‌اند و به سادگی قابل تشخیص هستند و پوشاندن حرف‌هایشان با رنگ و لعاب محرمانگی یا داشتن اطلاعات خاص از درون آمریکا هم دردی از آنها دوا نمی‌کند.

گروه دوم اما کسانی هستند که الزاما فاقد دانش و بینش نیستند و در مقاطعی بعضا برعکس، براساس یک برنامه‌ریزی دقیق موضع‌گیری کرده و تلاش می‌کنند صحنه‌ای ایجاد کنند که در آن آمریکا در آستانه ورود بی‌قید و شرط با توافق هسته‌ای نشان داده شود. آنها با این کار می‌خواهند دشمنان ایران را تحریک کرده و لابی‌های مختلف درون آمریکا را فعال سازند تا فشارها به دولت بایدن افزایش یافته و مسیر بازگشت آنها به توافق هسته‌ای بسیار پرچالش شود. این افراد غالبا یا از نیروهای اپوزیسیون ایران هستند یا وابستگان لابی‌های صهیونیستی و عربی که بازگشت آمریکا به توافق هسته‌ای را به ضرر خود می‌دانند و تصور می‌کنند می‌توانند با فشارهای سنگین به دولت بایدن اساسا راهبردهای او را تغییر دهند.

 واقعیت چیست؟

صرف‌نظر از اینکه رویاپردازان یا اپوزیسیون ایران با چه هدفی و براساس کدام مسائل و موضوعات طرح بازگشت بایدن به توافق هسته‌ای را قریب‌الوقوع می‌دانند، باید به برخی واقعیات این روزهای صحنه سیاست خارجی آمریکا اشاره کرد و جایگاه ایران را در آنجا جست.

جو بایدن درحالی در آمریکا به ریاست‌جمهوری رسیده است که در عرصه داخلی و خارجی اولویت‌های بسیار بزرگ و پرتنشی دارد. در داخل علاوه‌بر نژادپرستی و دوتکه شدن جامعه که حداقل یک‌سوی آن میلیون‌ها نفر از طرفداران تندوتیز ترامپ هستند، کرونا به یک معضل بزرگ و پیچیده تبدیل شده است. این ویروس عجیب‌وغریب با وجود واکسیناسیون گسترده، همچنان می‌تازد، تعداد مبتلایان در آستانه ۳۰ میلیونی شدن است و تلفات هم مرز ۵۰۰ هزارنفر را به‌زودی لمس خواهد کرد و طبیعتا این مساله برای هرکسی که در آمریکا ریاست‌جمهوری را برعهده داشت یک چالش بزرگ به‌شمار می‌آید.

در سیاست خارجی حتی اگر چالش با اروپا را نادیده بگیریم، چین و روسیه دو مزاحم خطرناک برای آمریکا به حساب می‌آیند. کاخ سفید این روزها از یک‌سو الگوی حمایت از آشوب و اغتشاش را دوباره برگزیده و با این حربه مقابل با کرملین را به‌عنوان اصلی‌ترین رقیب سیاسی آغاز کرده است و از سوی دیگر در تلاش است تا با یک جنگ ترکیبی پکن را به‌عنوان اصلی‌ترین رقیب اقتصادی محدود کند. ناوهای جنگی در آب‌های جنوبی چین هستند و نمایندگان اقتصادی آمریکا درحال رایزنی برای متوقف کردن توافقاتی ازجمله توافق تجاری اروپا با غول شرقی. در کنار اینها آنچه به ایران در این قضیه مربوط است ماجرای تامین نفت پکن از مبدا ایران است که در پازل سیاسی-‌امنیتی آمریکا هیچ جایی ندارد و کاخ سفید تا زمانی که مجبور نشود به آن تن نخواهد داد.

در کنار همه این مسائل، بازگشت به برجام برای بایدن دو وجه دیگر هم دارد. اولین مساله تلاش دولت بایدن برای امتیازگیری بیشتر از ایران است که البته طبیعی است و قبلا هم گفته بودیم هیچ عقل حسابگری در درون آمریکا منفعت‌های کسب شده از سوی دونالد ترامپ را رها نخواهد کرد و لذا دولت بایدن هم در تلاش است تا با تمام توان از فشار حداکثری بیشترین سود را برده و از ایران امتیازهایی بگیرد.

دومین موضوع هم پیچیدگی ماجرای ایران است. در این ماجرا ذی‌نفعان زیاد و پرقدرتی دخیلند که البته قریب به اتفاق‌شان سود خود را در تشدید دشمنی تهران- واشنگتن می‌جویند و از این رو هرچه دارند هزینه می‌کنند تا بایدن از توافق هسته‌ای دور شود و حتی خود منتقد تعامل با ایران شود.

از این مجموعه توضیحات به‌خوبی می‌توان نتیجه گرفت که چرا در شرایط عادی، بازگشت آمریکا به توافق هسته‌ای آن هم در ظرف مدتی کوتاه بسیار خوش‌بینانه و حتی رویاپردازانه است و نباید به آن دل بست.

 ذوق‌زدگان تعامل با آمریکا و ماجرای ۱۴۰۰

در این میان اما یک سوال مهم هم مطرح است و آن اینکه چرا با وجود این موضوعات که البته کنار هم قراردادن‌شان کار سختی هم نیست، برخی تلاش می‌کنند بگویند فرصت تاریخی تعامل با بایدن نباید از دست برود و باید هرچه زودتر از فرصت حضور او در کاخ سفید استفاده کنیم؟

جریان‌شناسی کسانی که در داخل کشور ذوق تعامل مجدد با آمریکا را دارند به‌خوبی نشان می‌دهد که قاطبه آنها اصلاح‌طلبانی هستند که عمدتا تمرکز رقابت با رقیب سیاسی خود در داخل را موضوعات سیاسی قرار داده و امید دارند که با اتفاقاتی مانند کاهش نرخ دلار به واسطه آزادسازی منابع ایران در کره، ابزاری برای موفقیت و پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ کسب کنند. این همان مسیری است که آنها قبلا به‌گونه‌ای دیگر تست کرده و توانسته‌اند به وسیله آن در انتخابات به پیروزی برسند.

نکته مهمی که درخصوص این ماجرا باید به آن اشاره کرد این است که تلاش‌های این دست از فعالان سیاسی تبعات بسیار سنگینی برای کشور به دنبال دارد و موفقیت‌شان مساوی ذبح منافع ملی خواهد بود. نشان دادن ذوق‌زدگی از حضور بایدن در کاخ سفید و واکنش به هر نشست و برخاستی که در رابطه با برجام در آمریکا انجام می‌شود به‌خوبی گویای ذوق‌زدگی مفرط و هول شدن حامیان دولت است و قاعدتا اگر پرحجم شود می‌تواند دستگاه دیپلماسی را به‌سمت یک توافق بد هدایت کند. البته توافق بد که بعضا در دیدگاه سیاسی دولت و حامیانش معنا و مفهوم خاصی هم ندارد یک چیز پیچیده و عجیب‌وغریب نیست، همین که مطرح شود هر توافقی بهتر از عدم توافق است، کافی است تا بدون طی شدن ضروریاتی ازجمله رفع همه تحریم‌های وضع‌شده ازسوی ترامپ در مسیر فشار حداکثری ایران تن به محدودیت‌های مجدد برجام دهد.

محمدجواد ظریف اخیرا و در یک گفت‌وگو متذکر شده که هنوز «برای مذاکره با آمریکا در کشور اجماع نداریم.» این حرف وی هرچند دو پهلو است اما می‌تواند دربردارنده یک نکته مهم هم باشد؛‌ اینکه اگر بخواهیم به سمت یک توافق خوب که منجر به تامین منافع ملی شود حرکت کنیم، باید اجماع قابل توجهی داشته باشیم.

 اجماع داخلی چگونه حاصل می‌شود؟

اجماع داخلی مطرح در سخنان ظریف می‌تواند یک نقطه‌ضعف بزرگ داشته باشد و آن هم برخورد سیاسی با مساله مذاکره است، چیزی که خود محمدجواد ظریف هم به آن اشاره دارد و می‌گوید این موضوعات را نباید انتخاباتی کرد. هرچند شاید نگاه وزیر امورخارجه مورد قبول حامیان خود نبوده باشد اما واقعیت ماجرا این است که بیش از هر فرد دیگری در این زمینه باید به حامیان دولت و شخص محمدجواد ظریف در این موضوع تذکر داد و گفت که پیگیری منافع حزبی برای انتخابات آتی در سیاست خارجی ذبح منافع ملی را به‌دنبال دارد و عامل اصلی برای شکل نگرفتن همان اجماع داخلی است که ظریف از آن نام می‌برد.

از این‌رو باید توجه داشت که در فرآیند دیپلماسی پیش رو درمورد برجام در وهله اول باید این نگاه‌های حزبی را کنار گذاشت و پس از آن به چند باید مهم توجه کرد. اول اینکه آنچه خواست مردم ایران است در مذاکرات محقق شود، به این معنا که رفع همه تحریم‌های اعمال شده در فرآیند فشار حداکثری رفع شوند.

این تحریم‌ها البته خود دو بخش دارند، یکی تحریم‌هایی هستند که در برجام حداقل روی کاغذ تعلیق شده بودند و گروه دوم تحریم‌های بی‌ارتباط با برجام هستند که اضافه شده و بسیار هم سفت و سخت‌تر هستند. مانند تحریم کاتسا که تگ تحریمی بسیاری از افرادها و نهادهای ایرانی ازجمله بانک مرکزی را به تگ تروریستی تبدیل کرده است.

مساله بعدی هم در این زمینه این است که ایران آب‌نبات چوبی نگیرد و به قول علی لاریجانی در غلتان بدهد. صرفا آزاد کردن پول‌های بلوکه‌شده ایران در برخی از کشورها همچون کره، در اختیار قرار دادن وام ۵ میلیارد دلاری صندوق بین‌المللی پول و ازجمله اینها هیچ‌کدام مصداقی از ماجرای رفع تحریم نیست و دقیقا یک دلخوشی است برای امتیاز ندادن به ایران. در این خصوص البته نکات مهم دیگری هم هست که بیان آنها در این مجال نمی‌گنجد.

نکته پایانی این است که راه موفقیت و رسیدن به یک نقطه مطلوب برای امتیازگیری، تداوم ایستادگی بر موضوع قدرت و افزایش توان داخلی است، یک بعد این ماجرا ادامه مسیر هسته‌ای است. آنچه مجلس ترسیم کرده و باید بسیار زودتر به نتیجه می‌رسید. در کنار این مسیر اما یک راه مهم‌تر هم هست، اینکه ایران تا پیش از موعد مذاکره یا هر برنامه دیگر، نشان دهد که از توان اقتصادی کافی برای بهبود شرایط زندگی مردم و البته مقابله با کرونا برخوردار است. ساخت واکسن کرونا در این مسیر ابزار بسیار قابل توجهی است و البته واردات آن هم نشان داد که ارتباطات ایران با کشورهای دیگر به‌خوبی کار می‌کند. در این ماه‌ها ایران باید تمام تلاش خود را برای باز بودن کانال‌های تجاری به‌کار بگیرد و المان‌های اقتصاد خرد و کلان را بهبود ببخشد، راهی که هرچند قدری سخت به نظر می‌رسد اما حتما شدنی است. تجربه ماه‌های آخر دولت ترامپ و افزایش فروش نفت ایران مصداقی از این ماجراست.




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.


ویژه زنان ویژه زنان

نکات خانه داری نکات خانه داری