Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

از قدرت لایزال الهی؛

مادر و فرزندی که با آرزوی دیدن یکدیگر، در کنار هم زندگی می کنند/ خدا مقصر نیست


حسین و مادرش اگر چه آغوش گرم یکدیگر را حس کرده اند ولی هنوز پس از 28 سال نتوانسته اند چهره ی مهربان یکدیگر را ببینند.

سرو ابرکوه؛
بهش عادت کردم، ازم جدا نمیشه، به درد و دلهام گوش میده، جوابم نمیده اما می دونم که حرفامو خوب می فهمه و بر خلاف همه خوب درک می کنه؛ راه رو بهم نشون میده و اجازه میده که بهش تکیه کنم... عصای سفیدمو میگم که همیشه با منه.
خیلی سخته همیشه زیبایی های دنیارو از زبان دیگران بشنوی ولی نتونی ببینی و فقط تپیدن قلب زندگی و نبض طبیعت را احساس کنی؛ خیلی سخته یه عمر با لمس کردن و شندن صداها، نگاه کنی؛ ولی سخت تر  اینه که نتونی زیباترین، مهربان ترین، صبورترین و لطیف ترین موجود دنیا را که « مادر» است، ببینی؛ و در نهایت تلخ تر و غیر قابل تحمل تر از همه ی این نداشته ها، اینه که مادر و فرزندی یه عمر درکنار هم زندگی کنند، اما تنها حسرت زندگیشون یک لحظه دیدن همدیگه باشه.
از همه ی این سختی ها که بگذریم، قشتگ ترین چیز این است که بتوان با چشم لامسه، شکوه و جلال خداوند را دید و در تمام نشانه های خلقت تامل کرد.
همه این حرف ها که با شنیدنش قلب ها به لرزه می افتد، گفته های حسین عزیزی، جوان 28 ساله نابینایی است که به گفته خودش از زمانی که به یاد می آورد طعم تلخ زخم زبان، تحقیر و تنهایی را چشیده، اما دم بر نیاورده و تنها جرمش این بوده است که نمی تواند زشتی ها و زیبایی های این دنیا را ببیند.
حسین عزیزی در گفتگو با سرو ابرکوه، از داستان زندگی 28 ساله و پر مشقت خود این چنین می گوید: من در سال 67 متولد شده و از همان بدو تولد از نعمت دیدن محروم بودم. پدرم خدارحم عزیزی در سال 1305 متولد و در سال 1374 که فرزند نابینایش7 سال بیشتر نداشت با این دنیای پر از رنج وداع کرد. بعد از پدر، من ماندم و خواهر 9 ساله ام فاطمه و مادرم که او هم مانند من نابینا بود.
حسین با ناراحتی از مرور خاطرات تلخ زندگی در حالی که مادر و خواهرش کنار او نشسته اند اضافه کرد: مادرم زینب اکرمی 52 سال دارد که در سن 20 سالگی به علت عفونت چشم و نبودن امکانات پزشکی مناسب، نابینا می شود و بعد از آن با پدرم ازدواج می کند که 35 سال از خودش بزرگ تر است. هم اکنون در خانواده من، خواهرم فاطمه تنها کسی است که می تواند ببیند و بیشترین زحمات ما نیز بر عهده او می باشد در حالی که کارهای هنری مثل عروسک سازی هم انجام می دهد. تنها منبع درآمدی من و خانواده ام حقوق اندک بهزیستی و یارانه دولت است.
تحصیلات شما چقدر است و به چه حرفه ای مشغول هستید؟
وی بیان کرد: تحصیلاتم را تا سوم دبیرستان ادامه دادم و در حال حاضر بیکارم. به موسیقی علاقه زیادی داشته و دارم ولی کسی مرا همراهی نکرد تا از استعدادی که در این زمنیه دارم به بهترین شکل استفاده کنم. درست است که نابینا هستم ولی چون در میان مردم عادی بزرگ شدم، رفتار آنها را یاد گرفتم.
این جوان نابینا که صدای خوب و دلنشینی هم دارد گفت: از نابینا بودن ناراحت نیستم و خدا را هم مقصر نمیدانم ولی در کشور ما آتش بسیاری از استعدادها بدون اینکه کشف شود و یا بدان اهمیت داده شود، در نطفه خاموش می شود. تا به حال کسی نتوانسته به خاطر نابینایی فریبم دهد اگر جایی هم فریب خوردم به خاطر سادگی بوده نه نابینا بودن.
می توانید شب و روز را تشخیص دهید؟
به راحتی شب و روز را از یکدیگر تشخیص می دهم، زیرا تشخیص روز و شب به فکر مربوط است نه به چشم ظاهری. من حتی می توانم تصاویر را با صوت در ذهنم ترسیم و تصور کنم.
ازدواج کردید؟
قصد ازدواج ندارم، از اینکه فرزندی مثل خودم متولد شود که اختیار زندگی اش را نداشته باشد متنفرم.
برخورد مردم با شما چگونه است؟
عزیزی در حالی که بغض کرده گفت: من جوان پرتحرکی بوده و هستم. همیشه دلم می خواهد چیزهای جدید یاد بگیرم اما وقتی مردم اطراف، مرا « کور » خطاب می کنند و مورد ضرب و شتم روحی و عاطفی از سوی آنان قرار می گیرم با خود می گویم: چرا توی این دنیا زندگی می کنم؟ این دنیا به وجود من چه  احتیاجی داشت؟ واقعا از بی مهری مردم خسته می شوم....
اما وقتی کمی فکر می کنم می بینم این من نیستم که مشکل دارم، این بی فرهنگی و ناسپاسی مردم از نعمات خداوند است که گاهاً موجب نا امیدی من می شود.
وی در ادامه صحبت هایش عنوان کرد: خانواده ای مثل خانواده من برای جامعه غریب است؛ مادر بی سوادی که بسیاری از موضوعات را درک نمی کند، رفت و آمد اجتماعی ندارد... شاید اگر در شهر بزرگ تر و با امکانات بیشتر زندگی می کردیم بهتر بود.
دوست دارید روزی بینا شوید؟
من زیبایی های خلقت را با چشم دل، لمس کردن و شنیدن صداها کاملا می بینم. احساس می کنم اگر چشمانم بینا شود دیگر نمی توانم از دیدن زیبایی هایی که خداوند خلق کرده لذت ببرم و زشتی هایی که در زندگی امروز وجود دارد، مانع از دیدن زیبایی ها می شود. در مجموع نمی گویم که دوست ندارم ببینم، اما بیشتر دلم می خواهد ببینم تا بتوانم از خود و حریم شخصی ام دفاع کنم تا با احساساتم بازی نشود. دلم می خواهد بینا شوم تا بتوانم از مادر و خواهرم به عنوان تنها مرد خانواده حمایت کنم.
بزرگترین آرزوی شما؟
حسین اصرار داشت: آرزوهای انسان باید پیش خود و خدایش پنهان باشد که اگر برآورده نشد مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد.
حرف آخر......
عزیزی در پایان هنگام خروج خبرنگار، در وسط حیاط  گفت: به عنوان آخرین حرف می گویم شاید من عضو کوچک و ناچیزی از جامعه باشم اما به بزرگترهای عزیز توصیه می کنم، در رابطه با مسئله ازدواج فرزندان خود نهایت دقت را داشته باشند و علاوه بر در نظر گرفتن وضعیت فعلی، کمی هم به آینده بنگرند و دور اندیش باشند. اگر بدون در نظر گرفتن شرایط دختر و پسر به ازدواج آنها رضایت دهند، ممکن است مانند پدر و مادر من که با وجود 35 سال تفاوت سنی ازدواج کردند، یک حسین عزیزی دیگر متولد شود و...

این جمله را همیشه بخاطر داشته باشید، اگر مشکلی در زندگی دارید، خدا مقصر نیست. از خداوند می خواهم که در هیچ خانواده ای چنین مواردی وجود نداشته باشد و تمام بیماران شفا گیرند.

حسین خطلب به خبرنگار سرو ابرکوه گفت: امیدوارم با انتشار داستان زندگی من از طریق رسانه شما، کسانی که همیشه دستگیر نیازمندان هستند و طعم شیرین برآورده کردن آروزی یتیمان را چشیده اند، من و خانواده ام را نیز از یاد نبرند و با دست های پر از مهرشان نوازشگر ما باشند. 

 

سرو ابرکوه:

ما توی ابرکوه ماه عسلی نداریم که حسین عزیزی ها رو دعوت کنیم تا راحت درد و دلهاشونو برامون بگن و ما لحظه ای ترحم کنیم و بعد همه چی رو به باد فراموشی بسپاریم؛  اما خدای بزرگ، ماه عسلی بهمون هدیه کرده که می تونیم توی این ماه، هر جای این دنیا و با هر زبان که باشیم، هر چقدر که بخواهیم باهاش درد و دل کنیم و هیچ کسی هم نیست که از پشت صحنه با اشاره بگه: خلاصه اش کنید... وقت تمومه...

 




Your Rating
Average (2 Votes)
The average rating is 5.0 stars out of 5.


راجی
با سلام
ضمن تشکر از وب سایت خبری ابرکوه بابت انجام چنین مصاحبه ای.
بنده یکی از همولایتی ها آقای عزیزی هستم وبا توجه به اینکه عزیزی مربوط به روستایمان می باشد لینک خبر فوق را در سایت روستا به اشتراک گذاشته ام.به همین دلیل دوستانی نسبت به ارائه نظر در پورتال روستا اقدام نموده اند لذا دوستان عزیز جهت کسب اطلاع از نظرات افراد در مورد آقای عزیزی می توانند به آدرس سایت روستا مراجعه نمایند. http://asdebad.ir/962--.html
+3 (3 Votes)
Posted on ۱۳۹۳/۰۴/۲۹ ۰۸:۲۶.
اسداباد
دو تا از آهنگ های حسین آقا را میتونید از لینک زیر بشنوید
http://asdebad.ir/317--.html
+3 (3 Votes)
Posted on ۱۳۹۳/۰۴/۲۵ ۱۵:۳۳.
احمد مولودی
بسم الله الرحمن الرحیم با سپاس از وب سایت " سرو ابرکوه " ... همانند عزیزی ها در شهر ما کم نیستند ، شاید بهترین کسانی که با درد ورنج این عزیزان سالها زندگی کرده اند پس از والدین آموزگاران ودبیران معزز آموزشگاه استثنایی ایثار ابرکوه باشند ...و این است جملات ما برای روشندلان عزیز :
. تو را می نگرم، نه آن چنان که دیگران تو را می بینند. کیست همچون تو که نور خدا در درونش جاریست؟! چشمانت را بسته ای تا مبادا با ارمغان نور خدا، زشتی ها را ببینی. تو با گام هایت دالان های طولانی پر از نور امید را می شکافی. تو در درونت قصرهای سر به فلک کشیده از روشنی ساخته ای که دست بینایی به آن نمی رسد. قصرهایی که خشت خشت آن را با چشم دل دیده ای و بر هم نهاده ای. با توام! بنشین و ساعتی جهان نورانی درونت را برایم بازگو، برای منی که سال هاست چشم می چرخانم و هیچ نمی بینم.
+3 (3 Votes)
Posted on ۱۳۹۳/۰۴/۲۱ ۱۱:۳۵.

شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد