Skip to Content

نمایش محتوا نمایش محتوا

حال و هوای مردم ابرکوه در روز فرار شاه؛

مردم ابرکوه با بستن دستمال به برف پاک کن ماشین ها و بوق زدن شادی می کردند


مردم ابرکوه در 26 دی ماه سال 57 روزی که شاه فرار کرد، با آویزان کردن دستمال به برف پاک کن ماشین ها و بوق زدن در خیابان ها، شادی می کردند.

به گزارش سرو ابرکوه، 26 دی ماه یکی از روزهای طلایی در تاریخ ایران است؛ روزی که سرانجام راهپیمایی، شعار، وحدت، ظلم ستیزی و خون های ریخته شده جوانان و مردم ایران با رهنمون های امام خمینی (ره) به بار نشست و موجب فرار شاه و مقدمه وقوع انقلاب اسلامی ایران شد. مردم ابرکوه نیز در این پیروزی بزرگ سهیم بوده و همصدا با همه ایران شعار "این وطن، وطن نشود، تا شاه کفن نشود" را سر دادند.

خبرنگار سرو ابرکوه، در آستانه سالروز فرار بی بازگشت شاه به کشور به سراغ برخی از افرادی رفت که در دوران انقلاب فعالیت های زیادی داشته و حتی در این راه جانباز شده اند، تا از حال و هوای مردم ابرکوه در روزهای پایانی حضور شاه در ایران جویا شود. از جمله این افراد می توان به حضور علی و رضا مهدی پور دو برادری اشاره کرد که  در راه سربلندی وطن ایستادگی پیشه کرده و از گلوله ژاندارم ها، هراسی نداشتند.

 

با آویزان کردن دستمال به برف پاک کن ماشین و بوق زدن شادی می کردند
علی که برادر کوچک تر می باشد، در رابطه با حوادث دی ماه 57، اظهار کرد: انقلاب مردم ایران از سال 57 فراگیر شده بود یعنی همه اقشار درگیر این جریان بودند؛ کار روزانه مردم راهپیمایی علیه رژیم و بیان درخواست های انقلاب شده بود که یکی از مهمترین مطالبات مردم اخراج شاه از کشور بود.

مهدی پور افزود: روز فرار شاه، مردم  این خبر از طریق رادیو، تلویزیون و روزنامه های آن زمان که کیهان و اطلاعات بود، با تیتر "شاه رفت" شنیدند. آنان روزنامه ها را سر دست گرفته و در خیابان ها شادی می کردند؛ به این ترتیب که دستمال هایی را با وصل کردن به برف پاک کن ماشین به حرکت در می آوردند و با بوق زدن این شادی را ابراز می کردند.

وی تصریح کرد: حاج آقا امیر عظیمی، حبیب روحی پناه، سید حسین حسینی خواه، میرعظیم، حسین زارعی، عبدالرحیم و حسین بصیری، حبیب دادرس، محمد رضا بابایی، شعبان فلاح زاده، غضنفر فلاح زاده و ... از جمله کسانی هستند که در زمان انقلاب علیه رژیم پهلوی فعالیت های زیادی داشتند.

این فعال انقلابی گفت: "این وطن وطن نشود تا شاه کفن نشود" و "توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد، شاه به جز خودکشی راه دگر ندارد" از جمله شعارهای مردم در راهپیمایی ها بود.

 

با دوستانم روی دیوار شعار نویسی می کردم/ اعتراض به دستگیری شیخ اسلامی اولین تظاهرات در ابرکوه را رقم زد
مومن فلاح زاده یکی دیگر از فعالان انقلاب در ابرکوه، اظهار کرد: من در زمان انقلاب 20 ساله و دانشجوی دوره تربیت معلم در دانشگاه یزد بود. در آن زمان آیت الله گلپایگانی نمایندگانی به حوزه شمال فارس اعزام کردند که یکی از آنان شیخ علی اسلامی بود. به علت حضور روحانیت در خانه پدرم، من نیز ارتباط تنگاتنگی با روحانیت داشتم.

فلاح زاده خاطرنشان کرد: شب ها با بچه های محل در باغ جمع می شدیم و برای کارهایی روز بعد از جمله توزیع اعلامیه، شعار نویسی و ... برنامه ریزی می کردیم. یک شب در کوچه صاحب الزمان(عج) دیدم که 3 نفر از ژاندارم ها در حالت مسلّح ایستاده اند، جلوتر که رفتم متوجه یک پیکان جوانان شدم که تعدادی از افراد ساواک منتظر نشسته اند اما نمی دانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد.

اولین شعار مردم ابرکوه "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند"
وی ادامه داد: روز بعد خبر دستگیری شیخ علی اسلامی به سرعت در ابرکوه پیچید و همان شب حدود 30 نفر از مردم در مسجد  صاحب الزمان(عج) به همین خاطر تجمع کرده و تصمیم گرفتند تظاهرات علیه رژیم پهلوی را آغاز کنند. "مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند" اولین شعاری بود که مردم در در اعتراض به آزادی امام جماعت مسجد سر دادند.

این جانباز انقلاب تصریح کرد: روز شنبه 9 دی مردم از همه محله ها تظاهرات را حسینیه درب قلعه آغاز و به سمت خیابان شهید رجایی(شمالی) به راه افتادن. در مقابل مسجد جامع مأموران ژاندارمری جلوی مردم را گرفتند و مرتب دستور می دادند که مردم متفرق شوند؛ شور و هیجان زیادی بین مردم و به ویژه جوانان حاکم بود تا جایی که بدون ترس در مقابل افراد مسلح ایستادند.

فلاح زاده افزود: ناگهان تیراندازی مأموران به سمت مردم آغاز شد که یکی از گلوله ها به پای من اصابت کرد. عباس عادل، مرا روی دوش خودش گذاشت و برد. وقتی برای رفتن به بیمارستان آباده مرا سوار ماشین کردند، دیدم رضا مهدی پور، آقا امیر عظیمی، بیژن فتاحی و میرزا احمد عادل هم مانند من زخمی شده و آنها هم راهی بیمارستان هستند.

وی اذعان کرد: من تا 2 روز قبل از فرار شاه در بیمارستان آباده بودم. وقتی مرخص شدم و به با دیگران به ابرکوه آمدم مردم استقبال با شکوهی از ما به عمل آوردند و همگی از شهر و روستا در حسینیه درب قلعه تجمع کردند. بعد از آن من به اصفهان رفتم و روز فرار شاه در یکی از مسافرخانه های اصفهان این خبر نشاط آور را از رادیو شنیدم و بالافاصله صدای بوق ماشین ها به نشانه جشن گرفتن خیابان ها را پر کرد.

انقلاب در قلب مردم است و در مسیر خود پیش می رود
فلاح زاده اضافه کرد: مردم شعارهایی از قبیل: زیر بار ستم نمی کنیم زندگی، جان فدا می کنیم در ره آزادگی، مرگ بر این شاه، مرگ بر این شاه/ ای شهید حق آیم به سویت، بهشت موعود در پیش رویت، مادر نشسته سوگ تو، پدر ندیده روی تو، الله اکبر، الله اکبر/ ای شاه خائن آواره گردی، خاک وطن را ویرانه کردی، کشتی جوانان وطن، الله اکبر، کردی هزاران در کفن، الله اکبر، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه/ وای بحالت بختیار اگر امام فردا نیاد، مسلسل ها بیرون میاد، را در تظاهرات ها فریاد می زدند.

این فعال انقلابی در خاتمه سخنان خود گفت: انقلاب مسیر خود را پیدا کرده و با لطف خدا و حمایت مردم به پیش می رود، تلاش های دشمن نیز برای فاصله انداختن بین انقلاب و ملت موثر نبوده است زیرا انقلاب در قلب ملت است. اگر ما بخواهیم انقلاب ما پایدار بماند، باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم و این مهم را با عمل خود نشان دهیم.

 

در پی فریادهای الله اکبر مردم، تیر اندازی مأموران ژاندارمری شروع شد
حاج رضا مهدی پور یکی دیگر از مجروحان انقلاب در گفتگو با خبرنگار سرو ابرکوه اظهار کرد: من به علت اینکه در 13 سالگی برای آموزش قرآن نزد حاج آقا امیر عظیمی می رفتم، با وی رابطه نزدیکی داشتم. شب اول که تظاهرات در ابرکوه شروع شد، عده ای از اهالی به خانه این روحانی آمدند و تصمیم گرفتند که تظاهرات را شروع کنند. به این ترتیب اولین تظاهرات در ابرکوه همزمان با ماه رمضان از مسجد صاحب الزمان(ع) شروع و به محل فعلی استادیوم شهید پوراکبری ختم شد.

مهدی پور یادآور شد: دو شب قبل از مجروح شدنم در خانه مراسم پخت آش نذری داشتیم و بچه های انقلابی محل از جمله برادر کوچکترم علی، در کوچه جلوی ماشین ها را می گرفتند و می گفتند: "بگو مرگ بر شاه". در همین حین مأموران ژاندارمری وارد خانه شدند و به تصور اینکه این مراسم، توطئه ای بر علیه شاه است، تهدید کردند که این خانه را بر سر اهالی آن خراب می کنیم.

وی با اشاره به اینکه تظاهرات همه روز در ابرکوه برگزار می شد، ادامه داد: مردم برای گرامیداشت هفتمین روز شهادت، شهید نجات اللهی یکی از اساتید دانشگاه تظاهرات کرده و از حسینیه درب قلعه حرکت کردند و قرار بود به گفته حاج آقا امیر عظیمی، نماز ظهر و عصر را در خیابان شمالی(شهید رجایی) بخوانند که ناگهان مأموران شاه به یکی از اهالی حمله کرده و شروع به کتک زدن او کردند. فریادهای الله اکبر بلند شد و مأموران شروع به تیراندازی کردند.

حاج رضا خاطرنشان کرد: در این درگیری چندین نفر مجروح شدند و من نیز به خاطر اینکه از دو شب قبل شناسایی شده بودم، مورد هدف ژاندارم ها قرار گرفتم و گلوله به پای چپم اصابت کرد. یکی از بچه ها مرا سوار موتور کرد و بعد با ماشین به همراه بقیه مجروحان به آباده منتقل شدیم.

مهدی پور در خاتمه اذعان کرد: دو روز بعد از مرخص شدنم از بیمارستان خبر فرار شاه را از رادیو شنیدیم. چون نمی توانستم از خانه بیرون بروم همه مردم برای تبریک گفتن و عیادت به خانه من می آمدند و روزنامه های مربوط به حوادث آن روزها را برایم می آوردند.

 


تظاهرات در ابرکوهی روزی دو یا سه مرتبه برگزار می شد
جعفر رضایی نژاد که در زمان انقلاب نوجوانی 12 ساله بود بیان کرد: مردم ابرکوه اولین تظاهرات را در پی اعتراض به دستگیری شیخ علی اسلامی به صورت شبانه با شعار مردان حق زندان اند یا کشته در میدان اند، آغاز کردند. پس از آن با حضور عده ای از اهالی در محل بازداشت شیخ اسلامی، رژیم مجبور شد وی را آزاد کند.

رضایی نژاد با بیان اینکه تظاهرات در ابرکوه روزی دو یا سه بار برگزار می شد، گفت: تظاهرات اکثراً از حسینیه درب قلعه آغاز شده و در کوچه باغ بزرگ، خیابان شمالی(شهید رجایی)، میدان امام حسین(ع)، خیابان جنوبی(شهید فهمیده) و محله گلکاران ادامه می یافت. همچنین شعار های بسیاری همچون "مرگ بر شاه خائن" و "درود بر خمینی" توسط جوانان روی دیوارها نوشته می شد.

وی تصریح کرد: در دی ماه بود که نیروهای ژاندرمری به صورت مسلحانه جلوی تظاهرات کنندگان در خیابان شمالی را گرفتند و چون مردم به فرمان متفرق شدن آنان توجهی نکردند، تیراندازی به سمت تظاهرات کنندگان شروع شد. طی این درگیری چند نفر از فعالان آن زمان از جمله حاج آقا امیر عظیمی و رضا مهدی پور و ... مجروح شدند.

رضایی نژاد تأکید کرد: در تمام این روزها زنان ابرکوهی هم پا به پای مردان در تظاهرات شرکت می کنند و حتی برای اینکه دست های خود را هنگام شعار دادن پوشیده نگاه دارند، از دستکش هایی به رنگ تیره استفاده می کردند. در این دوران تمامی معلمان ما بدون حجاب بودند اما تنها خانم ضیغمی که در مدرسه غزالی تدریس می کرد با مغنعه و چادر وارد کلاس می شد؛ همسر وی هم که بیژن فاتحی نام داشت یکی از فعالان زمان انقلاب بود که در تظاهرات دی ماه او هم از مجروحان بود.

وی ادامه داد: بالاخره شعارهای استقلال آزادی جمهوری اسلامی/ وای اگر خمینی حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد/ خمینی خمینی تو نوری از خدایی، رهبر مایی، رهبرمایی/ آیت الله خمینی آیت الله خمینی رهبر آزادگانی، آیت الله خمینی و ... نتیجه داد و در 26 دی ماه سال 57 شاه مجبور به فرار از ایران شد. این اتفاق موجب شد مردم ابرکوه به خیابان ها بریزند و با صدای بوق ماشین و در دست گرفتن روزنامه هایی با تیتر "شاه رفت" این روز را جشن بگیرند.

انتهای پیام/م.ف




Your Rating
Average (5 Votes)
The average rating is 5.0 stars out of 5.

شهرستان ابرکوه شهرستان ابرکوه

استان یزد استان یزد